بنده متولد 1321 هستم، در محله جنوب شهر تهران متولد شدم. خانواده ما یک خانواده مذهبی بودند و من در مدرسه ای تحصیل کردم که موسسه مرحوم شیخ جواد فومنی در جنوب شهر بود. ایشان در زمان طاغوت با اینکه دو، سه تا مرکز فرهنگی داشتند، هم دبستان پسرانه و دخترانه، ولی امتیازی از وزارت فرهنگ آن زمان نداشتند. به خاطر مبارزه ای که با طاغوت می کردند، آنها را به حساب نمی آوردند که مجوز برای موسسه
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 121 فرهنگی دینی ایشان بدهند. تحصیلات خود من هم تا ششم قدیم است. یعنی همان تحصیلات علوم قدیم. آن موقع از وزارت فرهنگ می آمدند و همیشه مزاحمت برای این دو تا مدرسه پسرانه و دخترانه مرحوم فومنی ایجاد می کردند، که شما بیایید از ما مجوز بگیرید. ایشان هم آدم مبارزی بود و اصلا توجهی به این مسائل نمی کرد. می گفت اجازه من را 1400 سال پیش اسلام داده، نیازی نیست که از شما مجوز بگیرم. به هر صورت تا موقعی که مرحوم فومنی حیات داشتند مدارسشان دایر بود، آنها نتوانستند در مقابل ایشان کاری بکنند. البته چند بار آمدند، بستند، بعد باز کردند.
در آغاز سن تکلیف، مقلد آیت الله بروجردی شدم و چند بار هم خدمت ایشان رسیدم. در سال 1340 که ایشان به رحمت خدا رفتند، بعد از مدتی رساله حضرت امام را ملاحظه کردیم. آن موقع جوانترین مراجع حضرت امام بود. زمانی که رساله ایشان بیرون آمد خود به خود ما جامعه و دوستان را دیدیم که امام در قلبشان جای گرفت و همه روی آوردند به ایشان. در همان زمان یادم است که وقتی مراجع رساله دادند، رساله ایشان مدتی چند قاچاق شد. یعنی اگر کسی داشت می گرفتند و زندان می کردند. ما از همان زمان رساله ایشان را مخفیانه چاپ می کردیم و در اختیار مردم می گذاشتیم.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 122