برای ترور منصور که لایحه کاپیتولاسیون را تصویب کرده بود دوستان نقشه کشیدند و هیچ کدام از این بچه های تشکیلات موتلفه هم تا آن ساعت خبر نداشتند، که یک همچین تروری برنامه ریزی شده است. یعنی حتی از تشکیلات خودشان هم مخفی بود. فردایش که بخارایی منصور را زد متوجه شدیم که خلاصه یک چنین طرحی و برنامه ای بوده است. اینها می آیند در میدان بهارستان، کمین می کنند و ماموریت اصلی را هم به بخارایی می دهند و شهید اندرزگو هم ماموریت دوم را داشت که اگر بخارایی تیرش به هدف نخورد، ایشان خلاصه دومیش را بزند؛ بعد بقیه هم اطراف میدان بهارستان برای اینکه ماموران را گیج کنند و بپیچانند که دنبال بخارایی ندوند و آن را دستگیر نکنند، همزمان با تیر بخارایی تیرهای هوایی زده بودند که یک مقداری حواس ماموران را پرت کنند. این جور که من شنیدم. شب این حادثه بخارایی و گروه نظامی موتلفه تا صبح نماز می خواندند. البته هیچ وقت نماز شب آنها ترک نمی شد و آن شب بیشتر راز و نیاز داشتند با خدا که تیرشان به هدف بخورد. بعد صبح بخارایی با یک عریضه که دستش بود، می رود جلوی ماشین حسنعلی منصور، در میدان بهارستان، جلوی مجلس که می خواسته پیاده شود، می رود کارش را انجام بدهد، که خوب خیلی خودش را شیک درست کرده بود و محاسن خودش را زده بود و کراوات و فلان و اینها، که حسنعلی منصور به محض اینکه در را باز می کند پیاده بشود، بخارایی می رود جلو به عنوان عریضه دادن. و گلوله ای که ایشان می زند عرض کنم که به گلوی منصور می خورد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 131