یادم است داماد امام، آقای اشراقی می گفت شب تا هر موقعی که ما بیداریم، می بینیم که چراغ روشن و آقا بیدار است. صبح هم هر چه ما زود بلند می شویم، می بینیم آقا کنار آن حیاطی که بودند، دارند راه می روند. می گفت امام با این جثه و سن و سال کارهایی را که انجام می دهد، با توجه به مطالعه و برنامه هایش، مطابق یک مرد چهل ساله است. من در همان دهه عاشورا، یک مقداری شک داشتم به اینکه امروز اول
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 294 ماه است یا فردا، بعد رفتم منزل امام، دیدم امام دارد زیارت عاشورا می خواند. متوجه شدم که امروز، روز اول ماه است.
حاج آقا، ایام کریسمس هم شما آنجا بودید؟
نه.
چون گویا حضرت امام یک سری سوغاتی هایی که از تهران برایشان... .
بله، در آنجا کادو گرفتیم، بسته بندی کردیم با گل بردیم.
خوب حالا این جریان کاملش را، از ابتدا تا انتها بگویید؟
شب کریسمس، ما کادوهایی به همراه شیرینی، میوه و گل، دانه، دانه، در خانه همین نوفل لوشاتویی ها بردیم. چون آنها هم در مجالس ما، مخصوصا ایام عاشورا، خیلی شرکت کرده بودند. خود اهالی نوفل لوشاتو، که همین غذایی را هم که ما برای دهه عاشورا، ترتیب داده بودیم، خیلی مشتاقانه، میل می کردند و برای برنامه کریسمس هم، به دیدار خود امام می آمدند.
بعد از این که امام برایشان کادو فرستاد، تعجب نکرده بودند؟
بله، بله، چون آنجا هر که از ایران می رفت سراغ منزل امام را می گرفت خیلی مشتاقانه، دستشان را حرکت می دادند، آیت الله، آیت الله نشان می دادند. خیلی احترام می گذاشتند. تا حتی یکی از این ماشین های انگلستان که آمده بود درِ منزل آقا پارک بکند، اشتباهی گلدانی از همسایگی منزل حضرت امام را شکسته بود. بعد این آقای معروف به حیدری آمد و گفت: حاج آقا، باید ما خسارتش را بدهیم. رفتیم برای خسارت دادن، آن بنده خدا نمی گرفت. ما گفتیم: دین اسلام می گوید اگر شما حتی یک پوست هندوانه خوردید و ریختید در خیابان، و یکی هم شکستنی دستش باشد و این لیز بخورد و ظرفش بشکند، شما خسارت او را باید بدهید. ما حتما باید این خسارت را بدهیم و ایشان هم قبول کرد.
البته یک مورد دیگر، راجع به همین هتل هایی که مثلا در پاریس بود خاطرم هست چون ما نزدیک نوفل لوشاتو جا که نداشتیم. مثلا یکی، دو تا هتل گرفته بودیم در نوفل لوشاتو برای آقایانی که می آیند که ایشان را محترمانه ببریم آنجا. بعد یک
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 295 سوالی از حضرت امام شد که این حوله هایی که در آن هتل ها هست، چه در حمامشان و چه در دستشویی شان پاک است؟ ایشان گفتند: اشکال ندارد و پاک است. یک عده از آقایان روحانی می آمدند آنجا، مثل موسوی تبریزی و موسوی اردبیلی، اینها را ما می بردیم به هتل و صبح آن روز می آمدند ملاقات.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 296