امام را شبانه از منزلش خارج و تبعید کردند. در جریان تبعید امام بر خلاف 15 خرداد، حرکت مثبتی اتفاق نیفتاد. علتش هم این بود که با وقوع 15 خرداد و کشتار بسیار توسط رژیم، سازمان امنیت برای مردم نوعی وحشت ایجاد کرده بود. این مسائل باعث شد که مردم نتوانند در جریان تبعید امام رفتار و برخوردی مشابه جریان 15 خرداد داشته باشند. با این همه با مشارکت و اجتماع عده ای از برادران در قسمتی از بازار داد و بیداد و جنجال راه انداختیم و بازار نصف روز بسته شد. البته مردم برای این کار خیلی تمایل نداشتند.
عدم تمایل آنها به این دلیل بود که فایده ای در انجام آن نمی دیدند. یک نوع حالت تحیر برای مردم ایجاد شده بود که چه کار کنند و از چه راهی مداخله کنند. مدتی طول کشید. با عده ای از رفقا جلسات هیات موتلفه را تشکیل می دادیم و در مورد جریانات روز هم مترصد بودیم که چه کاری باید انجام دهیم و از کجا شروع کنیم. همراه ما چند تن از رفقای دیگر همچون مرحوم اخوی حاج صادق و آقای عراقی بودند. نظرمان این بود که بایستی یک ضربه کاری به حکومت زده شود. مردم به طور کلی در برابر سخنرانی ها و اعلامیه پراکنی ها بی اعتنا شده و تقریبا به این روال عادت کرده بودند. صحبت کردن و پخش اعلامیه تاثیرات اولیه خودش را از دست داده بود. منبرها هم
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 75 کنترل می شد، چند منبری هم که وجود داشت تاثیر چندانی نداشت. مردم وقتی اعلامیه ها را برای پخش دریافت می کردند به پخش آنها اقدام نمی کردند. اعلامیه ها را به خانه برده دفن می کردند. افراد برای گرفتن اعلامیه تمایل نشان نمی دادند. حرف مردم این شده بود که این کارها دیگر فایده ای ندارد و نتیجه ای نمی بخشد، بایستی فکر دیگری کرد. به قول مرحوم حاج آقا صادق که می گفت: حرف زدن را باید کنار گذاشت. مردم به این نتیجه رسیده بودند که رژیم از این اعلامیه ها و سخنرانی ها نمی ترسد و عقب نشینی نمی کند. ما این مسائل را از قبل پیش بینی می کردیم. سابقا که در جمعیت فداییان اسلام بودیم می دانستیم که اگر به طور کلی یک فردی در حکومت مورد حمله قرار بگیرد و به قتل برسد، چقدر برای حکومت سنگین تمام میشود و چه تاثیرات شگرفی دارد. تا اندازه ای این مسائل را تجربه کرده بودیم. بنابر این بر حسب سابقه خود به صورت یک تصمیم چند نفری در صدد بودیم مقدمات چنین کاری را فراهم آوریم و بتوانیم به این نحو به آن ها ضربه بزنیم. من در پرونده هایم هست که تمام اسلحه هایی که آن وقت تهیه شد، نُه قبضه اسلحه بود. آن ها را همراه مقداری فشنگ تهیه کردم. در صدد بودیم بتوانیم از روی پوسترهای تهیه شده، نارنجک و وسایل تخریبی درست کنیم و با این حرکت ها و این نوع ضربه زدن ها اقدامی کرده باشیم. امام را از ایران دور کرده بودند و مرکزیتی وجود نداشت. همین هم یک مشکل بزرگی برای نهضت بود. حال چطور می توانستیم نهضت را با نبود امام پیش ببریم؟ مدتی گذشت تا این که تعدادی از علما را هم بازداشت کردند. این فشارها کماکان ادامه داشت و ما تحت کنترل شدید سازمان امنیت بودیم. با وجود این با تهیه آن اسلحه ها عده ای از برادران به اطراف شهر می رفتند و تمرین تیراندازی می کردند. در کنار آن به دنبال شناسایی شخصیت های درجه اول بودیم که بتوانیم یکی از آنها را به اصطلاح خودمان زمین بزنیم.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 76