قدری استراحت کردیم و آمدیم خدمت حضرت امام شرفیاب شدیم. حاج احمد آقا آنجا تشریف داشتند و حاج احمد آقا را هم زیارت کردیم. حضرت امام خیلی محبت کردند، خیلی خیلی. بعد شبها هم مشرف میشدیم برای نماز. ایشان حسینیه تهرانی ها (بالای پشت بام) نماز میخواندند. بعد حضرت امام مشرف شدند نجف، ما هم آمدیم نجف. خواستیم شرفیاب بشویم، گفتیم: خب یک چیزی بخریم ببریم؛ یک عربی بود آنجا میآمد سر نماز جماعت دعا میخواند، ما عاشقش شده بودیم، رفتیم گشتیم یک میوه فروشی پیدا کردیم که همین عرب فروشنده اش بود. یک جعبه سیب و یک جعبه پرتقال از وی خریدیم. دیدیم سرکوچه یک مامور ایستاده قدم میزند، آمدیم و خدمت حضرت امام شرفیاب شدیم.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 15