پس از افشاگری و سخنرانی امام، شبانه به خانه ایشان حمله کرده دستگیرشان نمودند. چون احتمال زیاد می دادند که بعد از دستگیری امام، بازار اعتراض می کند، روز قبل تعدادی از گردانندگان مثل آقای رخ صفت و حاج اصغر کمالی را دستگیر کردند. مغازه
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 222 تعدادی از افراد با نفوذ بازار را تیغه کردند.
صبح فردایش که به بازار آمدیم متوجه شدیم امام را گرفته اند. رعب و وحشت عجیبی ایجاد کردند. عکس های امام را جمع کردند. رساله ایشان نایاب شد. تعدادی را دستگیر کردند. نام بردن از امام در معابر عمومی ممنوع شد و اگر کسی نام امام را می برد بازداشت می شد.
چنان خفقانی حاکم شد که حتی به مجالس خانگی هم رحم نکردند و اگر کسی در خانه و مجلس خودمانی هم نام امام را بر زبان می آورد دستگیر می شد. خود من هم به جرم نام بردن از امام دستگیر شدم.
در خانه خودم برای امام دعا کردم. صبح آمدند و دستگیرم کردند. گفتند: گوینده دیشب کی بوده، گفتم خودم بودم.
شهید مقدسیان هم جزو گروه 14 نفره ای بود که دستگیر شده بودند. گفت: من دیشب در مجلس 50 نفرهای به امام دعا کردم که امروز دستگیر شدم. به قزل قلعه که رفتیم دیدیم آقای [علی اصغر] مروارید، [فضلالله] محلاتی،... هم بودند.
حتی یک پیرمرد هشتاد ساله ای که بی سواد هم بود از قم آورده بودند. ایشان تو مجالس ترحیم با صدای بلند فریاد می زد فاتحه. یک شخصی به این پیرمرد می گوید، مدتی است اسم امام را نشنیده ایم تو در یکی از مجالس نام ایشان را بیاور. وی در یک مجلسی با صدای بلند می گوید برای سلامتی آیت الله خمینی صلوات.
دستگیرش کرده بودند و کتک مفصلی به او زده بودند و گفته بودند یا دو ماه باید زندان بری یا 50 ضربه شلاق بخوری. گفته بود شلاق ها را بزنید تا بروم. بین شلاق ها به او گفته بودند یک لعنتی، نفرینی به خمینی بکن و خودت را خلاص کن. پیرمرد گفته بود مگر من حرام زاده ام که نفرین کنم. شلاق ها را خورده بود و پیش ما که آمد، دو ماه هم نگهش داشتند.
حاج آقا مصطفی هم در همان زندان ولی انفرادی بود. زمانی که آزاد شد، این پیرمرد هم با وی به قم رفت و مردم زیادی به دیدنش رفته بودند که خیلی تعجب کرده بود که من این قدر مهم شده ام.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 223