حضرت امام، شب ها برای نماز جماعت می آمدند در همان چادر. بعضی از شب ها هم خانم هایی که از ایران آمده بودند یا آنجا از کشورهای مختلف مشغول درس بودند، اینها هم گاهی می آمدند که غالبا مثلا با مانتو و روسری بودند و در نماز جماعت، شرکت می کردند. بعضی از مواقع، بعضی از اینها بین آقایان هم می ایستادند بعد در این باره از آقا سوال شد. ایشان فرمودند: اشکال ندارد. حالا امام ممکن است مخصوصا آنجا را فرمودند. البته خانم هایی که از ایران می آمدند، در آنجا چادر داشتند و به بعضی ها که با مانتو و روسری بودند و بین مرد ها هم بودند، آقا اشکال نفرمودند. تقریبا دیگر بعد از همان برنامه دهه عاشورا که ترتیب دادیم، ما دیگر آمدیم ایران، برای رو به راه کردن محلی که حضرت امام می خواستند در آنجا مستقر بشوند. تقریبا با نظر خودشان همان خیابان ایران را انتخاب کردند. در باره این مکان هم بزرگواران اینجا برنامه ریزی کردند و بعدا تماس گرفتند و خود حضرت امام هم قبول فرموده بودند. چون خیابان ایران که می دانید که محلّ دین داران است و جلسات و مراسم مذهبی بیشتر آنجا تشکیل می شود و جایی هم که برای ایشان ترتیب دادند، همان مدرسه علوی بود و رفاه که بعد از آن که تشریف آوردند افرادی که برای زیارت حضرت امام می آمدند، یک صف طولانی درست می کردند. که ما هم در آنجا خدمت می کردیم.
حاج آقا اولین دیدار شما در فرانسه، با حضرت امام چگونه بود؟
در اولین دیدار در پاریس، اخوی زاده، من را بردند خدمت امام و من دست امام را بوسیدم و از طرف برادران که در ایران بودند، خدمت ایشان سلام رساندم (آقایان دکتر بهشتی، آیت الله خامنه ای و دیگران). بعد امام هم، دعا فرمودند. اخوی زاده هم گفت که ایشان عموی من است که معرف حضورتان هست که ایشان هم بنده را شناختند. بنده که می خواستم بیایم ایران، حاج آقا من را خواستند. بعد یک رسیدهایی
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 289 دادند به من که این ها را بدهم به آقای آقا سید محمدرضا غروی که نماینده حضرت امام بودند در بازاری که ما بودیم؛ و یک مقدار پول دادند که اینها را من بدهم به یکی از آقایان.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 290