من حدودا چهل و هفت، هشت سال پیش یعنی در سن جوانی، در محلی در بازار تهران نزدیک چهار سوق بزرگ، مشغول کار بودم. یک روز آنجا، نزدیک مغازه ما ازدحامی به وجود آمد و دیدم که مردم، به سوی چهارسوق بزرگ می دوند. بنده هم، از استادم اجازه گرفتم و به آنجا رفتم. دیدم سیدی بالای چهار پایه قرار گرفته است و سخنرانی می کند. پرسیدم که این سید بزرگوار کیست؟ گفتند: سید مجتبی نواب صفوی است. سخنان ایشان، خیلی تند و هیجان انگیز بود. یک عده از بازاری ها، با سید مذاکره کردند به او گفتند که: سید بزرگوار، این سخنرانی خطرناکی بود. الان اگر ایادی شاه متوجه بشوند، خلاصه می ریزند اینجا و حتی چهارپایه ای را هم که برداشتی، مورد تعقیب قرار می دهند. بعد گفتند که : اگر شما صحبتی دارید، در جمعی، در جلسه ای یاتشکیلاتی، بیایید صحبت هایتان را بگویید.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 264