سید، خیلی پرخروش و پر هیجان بود. بعدا در منزلی که در جنوب تهران بود که ایشان
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 264 را دعوت کردند که انجا ما هم رفتیم. ما، شیفته حرکات او شده بودیم. ایشان در نجف بودند و درس میخواندند. کتابی که کسروی نوشته بود درباره شیعه، تقریبا قرینه همین نوشتههای سلمان رشدی فعلی بود که ایشان، ان را در نجف میبیند و میاورد خدمت یکی دو نفر از بزرگان، از جمله اقای شیخ عبدالحسین امینی، صاحب الغدیر، و یکی دو نفر دیگر از علما که میپرسند: حکم نویسنده این کتاب، از نظر اسلام چیست؟ اقایان، به اتفاق میگویند که: این مهدورالدم است. ایشان هم، درس را رها میکند، یک مقداری کتاب و یک مقداری هم غذا با خودش برمیدارد و به سمت ایران حرکت میکند. وقتی به ایران میرسد، یکسره میاید در بازار تهران، چهارسوق بزرگ، یک چهار پایه میگذارد و به روی ان میرود و شروع میکند به سخنرانی، و حرف های تند میزند. بعد، جلسه فداییان اسلام شکل میگیرد، از همان جنوب تهران. در ان جلسه، ایشان شب های شنبه سخنرانی داشت. شب های دیگر هم البته مردم میامدند و میرفتند. در همانجا کسروی را به مناظره دعوت میکند که چند مرتبه، خودش بااو وارد بحث و گفتگو میشود. حتی یک مرتبه هم وقتی کسروی محکوم میشود، حوالی چهارراه حسناباد، انجا مرحوم شهید نواب صفوی، با کلتی که همراهش بود، به او شلیک میکند. مدت ها طول میکشد و کسروی، دادگاهی میشود. در همین کاخ دادگستری، ایشان را برای محاکمه از طرف دستگاه، دعوت میکنند و روزی که دادستان میخواسته حکم او را صادر کند، به شهید نواب صفوی اطلاع میدهند که این ممکن است در این محکمه، ازاد بشود. مرحوم امامی داوطلب میشود که برود در کاخ دادگستری و او را به قتل برساند. در ان جلسه، وقتی اقای امامی ماموریت پیدا میکند که به کاخ دادگستری برود، اقای نواب صفوی، اطلاعیهای صادر میکند علیه دستگاه و علیه کسروی، که ایشان از نظر شرع اسلام، باید اعدام شود. و در ان اطلاعیه، حمله میکند به تمام کسانی که در مقابل اسلام ایستاده اند، و در حدود هشتاد نفر را مامور میکند که این اعلامیه ها را در کاخ دادگستری پخش کنند که بنده هم، یکی از همان افراد بودم.
برنامه این جوری طرح شده بود که به محض این که تیر سید حسین امامی رها
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 265 میشود، تمام افرادی که در اطراف کاخ دادگستری، اعلامیه میخواستند پخش بکنند، اللّهاکبر بگویند. وقتی تیر رها شد و کسروی ملعون، به درک واصل شد، یک مرتبه هشتاد نفر از برادران، چند تا کمتر و بیشتر، اللّهاکبر گفتند، جمعیت از همه طبقات این کاخ، سرازیر شدند به پایین و ما هم با کمال رشادت، اعلامیه ها را پخش میکردیم میان مردم.
اعلامیه هایی که پخش می کردید، راجع به خود کسروی بود؟
هم راجع به کسروی و هم دستگاه، چون دستگاه هم از کسروی طرفداری می کرد و می خواست به نحوی، وی را تبرئه کند.
آن اعلامیه، الان در دسترس نیست؟
نخیر. حالا عرض می کنم. اگر ما بخواهیم همه خاطرات آن زمان را بگوییم، ممکن است که یک کتاب قطور بشود، ولی خلاصه گویی میکنیم. بعد از آن زمان، جلسات فداییان اسلام که مخفی بود، علنی شد، یکی از جاهایی که جلسات تشکیل می شد، مسجد هدایت آقای طالقانی بود. چون نواب، گاهی اوقات در منزل آقای طالقانی مخفی می شد، جلسه که در آنجا تشکیل می شد، افراد مختلف از نقاط مختلف تهران به آنجا می آمدند و شعارهای مختلفی در آن ماشین هایی که می نشستند، می دادند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 266