در سال 50 مسئله دیگری هم پیش آمد که منجر به جدایی ایشان از گروه منافقین شد. چون منافقین هم آن موقع در حال فعالیت بودند و ایشان هم با آنها ارتباط داشت. از جمله محمد مفیدی که ایشان از آن دسته ای که تغییر عقیده دادند، جدا شده بود. یک بچه مذهبی بود و خود منافقین وقتی شهید اندرزگو و محمد مفیدی و تعدادی از دوستان از آنها جدا شدند، اینها کمر به قتل همین همکاران و رفقای خودشان بسته بودند که چرا مثلا در عقیده آنها باقی نماندند. حتی شهید بهشتی و شهید مطهری و نیز آیت الله منتظری و آیت الله طالقانی که هر دو آن موقع در زندان بودند به رفقایی که به ملاقات این آقایان می رفتند می گفتند: شما سعی کنید با اینها ارتباطی نداشته باشید. اینها موضع و عقیده و افکارشان عوض شده است. به هر صورت همان سرانی که در زندان بودند و عواملی که بیرون از زندان بودند، خلاصه اینها تغییر موضع و عقیده داده بودند. حتی شهید اندرزگو چند بار به من گفت: من الان از دو جهت مورد تعقیب هستم. از یک طرف منافقین و از یک طرف ساواک.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 136