آخر هم مرحوم فومنی گفت تیمم کنند. اینها را آوردند شهر ری. آنجا برای دفنش ما هم رفته بودیم توی صحن آنجا برای تشییع. یکسری مامورین شهربانی و ارتش هم آورده بودند دور تا دور صحن ایستاده بودند. ما در حاج اسماعیل رضایی که پشت جنازه ایشان حرکت می کرد، امد توی صحن، جلوی ضریح حضرت عبدالعظیم حسنی و با یک سوز دلی دستش را بلند کرد و گفت خدایا دشمنان پسرم را به تیر غیب گرفتار کن. خوب ما می دانیم آن زمان هم شاه کاره ای نبود، همه چیز دست امریکا بود. یک کشور وابسته ای بود ایران و همه دستورها را از امریکا می گرفت. آن موقع هم رئیس جمهورش کندی بود. من یادم است وقتی که ما در این نفرین را کرد، درست یک هفته بعدش، ده روز بعدش، در شهر تگزاس امریکا یک تیری آمد به کندی خورد که تا یک سال قاتل کندی شناخته شده نبود. یعنی نمی دانستند این تیر از کجا آمده و قاتل کندی چه کسی است. توی روزنامه ها نوشته بودند و عکس گرفتند از اینها موقع تیر باران
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 128 وقتی اینها را می بردند به طرف جوخه اعدام، حاج اسماعیل رضایی خیلی آدم حرفزن و حاضرجوابی بود، با اینکه چشم ها و دست هایش را بسته بودند، به این خبرنگارها که مرتب عکس می گرفتند و فیلم برداری می کردند، می گفت که خوب عکس بگیرید از ما، قشنگ بگیرید! اینها خودشان را نباخته بودند. بعد خبرنگار از ایشان سوال کرده بود که تو داری تیر باران می شوی، حالا عکس خوب بیافتد یا بد بیافتد، به درد تو نمی خورد که؟ گفته بود تو نمی فهمی، روز قیامت این عکس ها را نشان ما می دهند، شما حالیتان نیست.
طیب و حاج اسماعیل را اعدام کردند، و به شهادت رساندند و دستگاه طاغوت ستم شاهی تصمیم گرفتند بیایند حضرت امام را محاکمه کنند. مراجع تقلید کل کشور همه متوجه شدند و حتی مرحوم حکیم و مرحوم آیت الله خویی از نجف اعلامیه دادند. مراجع دیگر هم از قم و اصفهان و شیراز و آیت الله میلانی از مشهد، آیت الله گلپایگانی و نجفی و شریعتمداری از قم و مراجع دیگر هم از شهرهای دیگر، همه آمدند در تهران متحصن شدند. یک بیانیه ای را جمعا نوشتند و انتشار دادند که حضرت امام مرجع تقلید است. خلاصه اینجا ساواک وقتی این بیانیه را دید و این تحصن علما در تهران را دیدند، دیگر ماست ها را کیسه کردند. دیدند نه با امام نمی شود طرف شد. خوب مرجعیت مصونیت دارد از هر چیز ولی اینها می خواستند جوری جلوه بدهند که ایشان مرجع نیست و وارد مسائل سیاسی شده و می خواستند حضرت امام را محاکمه کنند که این هم خنثی شد. بعد از چند ماه امام که در قیطریه شمیران زندانی [دوران حصر] بودند، خلاصه توی منزل یکی از همین بازاری ها به نام آقای روغنی بودند که بعد هم آزاد شدند و به قم رفتند. مجددا بعد از سخنرانی [راجع به کاپیتولاسیون] در مسجد اعظم، حضرت امام را تبعید کردند به ترکیه. امام که تبعید شدند به ترکیه مردم تهران و شهرستان ها مثل جریان 15 خرداد حرکتی نکردند. یعنی خفقان به حدی بود که واقعا نمی شد کاری بکنی. یعنی دستگاه خیلی هم سریع این کار را کرد و نشد مردم را مثل 15 خرداد آن جوری بسیج کرد و به خیابان ها آورد. ولی خوب گروه های سیاسی و مذهبی اعلامیه ها دادند علیه ستم شاهی و دستگاه طاغوتی که به چه مجوزی امام تبعید
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 129 شده، چند وقتی هم این مسئله داغ بود و بعد یواش یواش سرد شد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 130