آیا پیش آمد در زمانی که نماینده مجلس و عضو کمیته امداد بودید، درباره بازار با امام گفتگو داشته باشید؟
البته همه اینها شفاهی بوده است.
مسئله ای که پرسیده اید در رابطه با بازار چه بوده؟
خاطرم نیست. بیشتر به مسائل شرعی از نظر خرید و فروش و غیره و ذالک. غالبا مقید بودند بازار از این حیث پاک باشد. امام همان اوایل پیروزی، آقای شفیق، آقای حاج اصغر رخ صفت، آقای ابوالفضل حاج حیدری، خود بنده و آقای حاج محسن لبانی را به عنوان معتمد بازار معرفی کردند و در رادیو و تلویزیون هم گفتند و در روزنامه ها هم درج شد. ما به عنوان معتمد بازار و همچنین در کمیته منصوب امام بودیم و مورد تایید حضرت امام بودیم. ما زود به زود خدمت امام می رسیدیم و گزارش کار میبردیم.
برای دادن گزارش کارها که رفته بودید، نصایحی هم داشتند؟
آقای حاج عسگراولادی مسوول کمیته امداد بودند و شش نفری می رفتیم که بنده
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 114 هم همراهشان بودم البته می دانید که ما از اول انقلاب مقداری فکرمان و هدفمان این بود که مقدار زیادی کار اقتصادی توسط مردم انجام بشود و با کارهای دولتی مخالف بودیم. بدیهی است که ما در زمینه کارهایی که نسبت به مسائل اقتصادی انجام میشد، عرایضی خدمت امام داشتیم و مقداری به عنوان پیشنهاد و (به عنوان شکایت نمیگویم) به عنوان گزارش خدمتشان عرض می کردیم و آن نقایصی که می دیدیم در رابطه با موجودیت اقتصاد و تصمیم گیری ها خدمتشان عرض می کردیم و ایشان راهنمایی می کردند. ما اول کار، برای کارهای بنیصدر خدمتشان می رفتیم، صحبت میکردیم و خیلی هم مخالف بودیم. میدانید که موتلفه قبل از اینکه بنی صدر بیاید رئیس جمهور شود یک اطلاعیه صادر کرد با 36 امضا در روزنامه علیه بنیصدر. دائم نسبت به کارهایی که می کرد معترض بود و خدمت امام عرض می کردیم.
عکس العمل حضرت امام چه بود؟
البته ایشان قاعده اش این بود که تا کسی سرکار است، نباید تضعیفش کرد باید قدرت بدهند به او تا کار کند. ایشان مطالب ما را کاملا درک می کردند. می دانستند که ما هم بعنوان دلسوز مملکت می گوئیم و هم با اطلاعات درست صحبت می کنیم ولی از نظر کلی باز هم امام واکنش خاصی نشان نمی دادند و نهایتا می گفتند که من هر زمان که بخواهم او را برکنار می کنم. درباره مسائل اقتصادی هم سفارش می کردند به این که مقداری تحمل داشته باشیم. البته در زمان جنگ مملکت گرفتاری های خودش را داشت.
بعضی وقت ها هم به خاطر درگیری هایی که مثلا بین مجلس و وزارت دارایی پیش می آمد به خدمت امام می رسیدیم که در بیشتر موارد ایشان ما را دعوت به صبر و شکیبایی می کردند. وقتی هم می دیدند که جلسه نتیجه ای ندارد، بلند می شدند و می رفتند. بدون این که حرفی بزنند. که ما می فهمیدیم باید خداحافظی کنیم و برویم! عرض کردم به ایشان که به دلیل سن بالا کناره گیری کنم گفت اگر کناره گیری کنی من هم باید کنارهگیری کنم. گفتند من که سنم ده سال از شما زیادتر است. اینها همه اش که انسان توجه داشت با لطافت و ظرافت و خنده و خوشرویی همراه بود یعنی
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 115 رهبری که با آن شرایط به رئیس جمهور شوروی آنطور می نویسد و در بهشت زهرا می گوید من دولت تعیین می کنم و توی دهان این دولت می زنم، در عین حال خیلی ساده بود و ما خیلی راحت خدمت ایشان مشرف می شدیم و بیانم را عرض می کردم و خداحافظی می کردم و یک حالت غیر عادی که ایشان طوری برخورد داشته باشند که ما خودمان را آنجا جمع بکنیم نداشتند. البته ادب و اخلاق و اطاعت و تمکین بجای خود.
در رابطه با ملاقات هایی که می فرمودید ایشان توصیه هم برای اصناف داشتند؟
توصیه شان به ما این بود که بازار نسبت به مسائل اقتصادی طوری آمادگی داشته باشد که بتواند خدماتی داشته باشد به انقلاب و اسلام و بازار یک موقع از خط خارج نشود. البته ما هم تا آنجایی که می توانستیم انجام می دادیم . البته بیشتر ما را تقویت می کردند که بتوانیم قدرت داشته باشیم از جهات مختلف. حالا ما یک مسائلی داشتیم نسبت به امور بازار که مثلا دکتر نمازی وزیر دارایی بودند به حضرت امام عرض می کردیم که این مشکل را داریم ایشان هم بیاناتی داشتند که مثلا باید به این نحو انجام شود ما همان را منتقل می کردیم به آقای نمازی، تقریبا مسئله ما حل می شد و یا کارهایی که برای توزیع و تولید که باید دست بازار باشد اینها را به ما توصیه می کردند.
ما هم هر چه در توانمان بود نشان دادیم اما کار بحمدالله خوب می گذشت و جنگ هم که اتفاق افتاد اصناف واقعا کمک کردند. اول جنگ تشکیلات نبود تا کسانی که رفته بودند جبهه غذایی آماده داشته باشند ولی مثلا صنف فرش ما رفت آنجا و هر روز 15 هزار تا 20 هزار غذای گرم تهیه می کردند می دادند به رزمندگان. در این زمینه ما فروشگاه خیلی بزرگی داشتیم در اهواز که تمام کالاهایی که اصناف می دادند آنجا ذخیره می شد و هنگامی که در جبهه می خواستند ما تحویل می دادیم تا اینکه یک نظم و ترتیبی پیدا شد و هر دسته توانست غذاهایش را برساند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 116