پس از شهادت شهید اندرزگو ساعت 10 شب ساواکی ها به منزل ما می ریزند و در خانه مستقر می شوند. من هم خبر نداشتم. به محض آن که وارد شدم به من دستبند و چشم بند زدند و مرا یکسره به اوین بردند. سحرگاه بود که رفتیم در اتاق بازجویی. رئیس [بخش مربوطه] ساواک شخصی به نام منوچهری معروف به ازغندی بود. ایشان آن شب آنجا منتظر ما بود. یک شخصی به نام نادر تهرانی بود که بعد از انقلاب در زندان قصر محاکمه ای طولانی داشت، و یک شخصی هم به نام سعیدی بود که او هم بعد از انقلاب به خارج متواری شد؛ البته با منوچهری هر دو فرار کردند ولی تهرانی دستگیر شد. شب اول که ما را بردند همه آنها منتظر بودند ما برویم بعد هم بگویند شاهکار کردیم و بعد از چهارده سال باند آقایان را متلاشی کردیم. سید علی اندرزگو را کشتیم. آنها منتظر بودند که بالاخره حدود چهارده سال مخفی کردن سید علی اندرزگو و جلساتی که ما در این دوران داشتیم، اینها را از ما بازجویی کنند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 149