ساعت 10 که شد دیدیم چند تا ماشین پر از خبر نگار به طرف بهشت زهرا آمدند و از جلوی ما عبور کردند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 234 ما خوشحال از این که دیگر انتظار به پایان رسید و پس از 15 سال مردم سیمای امام را می بینند، ساعت 11 شد، 12 شد، ظهر شد خبری نشد. دیدیم یک عده بر میگردند، گفتند امام داخل بهشت زهرا دارد سخنرانی می کند. از طرف دیگر رفته بودند. گفتیم پس مسیر برگشت این طرف است. تا غروب همه صبر کردیم ولی خبری نشد. متوجه شدیم تشریف برده اند. مردم به ما اعتراض کردند که شما ما را مسخره کردید، بی خودی ما را آوردید اینجا و نگذاشتید خودمان به بهشت زهرا برویم. گفتیم قرار این بود ولی احتمالا به خاطر شلوغی جمعیت ایشان را با هلی کوپتر برده اند.
تا ساعت 9 شب مشغول راهنمایی کردن اتومبیل ها بودیم تا این که راه بندان نشود. بعد از ساعت 9 به طرف مدرسه رفاه آمدیم، گفتند: امام نیامده است و اینجا تشریف ندارند. من برای استراحت به منزل رفتم و صبح فردا که به مدرسه آمدم دیدم امام تشریف آورده و ملاقات ها شروع شده است. البته مدرسه علوی برای این کار در نظر گرفته شد. انتظامات این مکان و خیابان های اطراف به عهده ما بود. از ابتدای خیابان ایران تا انتهای آن 200، 300 نفر نیروی انتظامی داشتیم. صبح تا ظهر ملاقات آقایان و بعد از ظهرها مخصوص خانم ها بود.
هر چند دقیقه یک بار امام جلوی پنجره حاضر می شدند و برای مردم دست تکان می دادند و مردم هم با شعار از ایشان دیدن می کردند و می رفتند.
امام با آن همه خستگی، از صبح تا شب با مردم ملاقات داشتند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 235