یکی از مشکلات ما، بعد از ظهرها بود که خانم ها می آمدند و چون نمی توانستیم مثل آقایان کنترل کنیم، جمعیت هجوم می آورد و عده ای زیر دست و پا یا توی جوی ها می افتادند، تعدادی امام را که می دیدند غش می کردند و می افتادند. به همین خاطر درمانگاهی در همان مکان تدارک دیدیم و دکتر عالی در این درمانگاه مستقر شد. خیلی از مراجعان درمانگاه، غشی ها بودند که می افتادند و بایستی برویم آنها را بلند کرده و روی برانکارد بگذاریم. به مسوولان گفتیم خانم ها و روسری شان می افتد و ما مجبور
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 236 می شویم اینها را کمک کنیم.
کسی جرات نمی کرد این مسئله را به امام بگوید. چون خیلی امام به مردم اهمیت میداد. مثلا هنگام ظهر که ما درهای ورودی را می بستیم، می رفتیم نماز می خواندیم و بر می گشتیم میدیدیم آسید حسین پسر حاج آقا مصطفی درها را باز کرده. از ایشان می پرسیدیم چرا این کار را کردی، می گفت: امام گفته مبادا درها بسته باشند.
دو نفر از آقایانی که به امام نزدیک تر بودند آقایان منتظری و مطهری، به امام گفتند خانم ها را از آمدن و ملاقات ممنوع کنید. امام به اینها پرخاش کردند. گفتند فکر میکنید اعلامیه های من و شما شاه را از ایران بیرون کرد؟ همین ها شاه را بیرون کردند. حالا بگویم نیایند؟ اینها گفته بودند آخر [مشکلات] پیش می آید. فرمودند: اشکالی ندارد. همین بها دادن به خانم ها بود که در زمان جنگ فرزندانشان را با دست خودشان به جبهه می فرستادند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 237