حادثه 19 دی قم شروع مبارزات علنی بود. در روزنامه اطلاعات به حضرت امام اهانت شد، که طلبه ها حرکت کردند، به خیابان ها ریختند و تعدادی شهید شدند. ما با تعدادی از دوستانمان گفتیم بیاییم به عنوان بزرگداشت شهدای قم در مساجد تهران یک مراسم بزرگداشت بگیریم. یکی از مراسمی که بر پا شد در مسجد لرزاده در خیابان خراسان بود که آقای عمید زنجانیان موقع نماز می خواند. با هماهنگی ایشان اعلامیه ای دستی نوشته شد و با استفاده از کاربن آنها را تکثیر کردیم. نوشته شد به مناسبت بزرگداشت شهدای فاجعه قم مجلس بزرگداشتی در مسجد لرزاده در روز جمعه، بعد از نماز مغرب و عشا برگزار می شود. در دانشگاه و بازار و خیابان و هر جا که رفقای مذهبی خودمان بودند، اینها را دست به دست می دادیم. مسجد لرزاده پرشد از جمعیت. دیگر توی شبستان و حیاط و اینها جا نبود. نه کلانتری محل فهمیده بود و نه ساواک. منبریش را هم از قبل دیده و با او صحبت کرده بودیم. مقاله خوانش را هم دیده بودیم و قران خوانش را اینها را از میان دوستان انتخاب کرده بودیم و راههای فرارش را هم قبلش برای اینها دیده بودیم و به این آقایان هم گفته بودیم که شما برنامه هایتان را که پیاده کردید، بروید در آبدارخانه، که اینها را از آن پشت فراری می دادیم. البته مجلسی که برگزار می شد، بعد از اینکه جمعیت می آمد و شروع می شد، تازه کلانتری محل می فهمید و اطلاع می داد و گارد شاهنشاهی می آمد و دور مسجد را محاصره میکردند. با این باتوم برقی ها و گاز اشک آور و مجهز می آمدند آنجا برای زدن مردم. آن شب این برنامه آنجا خیلی خوب پیاده شد. آقای احمد لبانی، پسر حاج حسن آقا لبانی آمدند
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 137 مقاله ای خواندند. خیلی داغ، صدای رسایی هم داشت. در واقع هر جا مجلسی برگزار می شد، ایشان هم حضور پیدا می کرد برای مقاله خواندن. قرآن خوانش هم شهید بهرامی بود که او هم یکی از بچه های همان خیابان زیبا بود که شهید شد. با ترجمه خیلی جالبی ایشان هم قرآن را می خواندند. منبرش هم یک آقایی بود که از قم دعوت شد که الان ذهنم نیست. ایشان هم رفت منبر و آن شب مجلس خیلی با شکوهی برگزار شد. وقتی دستگاه فهمید، آمدند دور مسجد را محاصره کردند. و مردم همین جور که از در می رفتند بیرون، باتوم برقی می خوردند و می رفتند. یعنی پذیرایی می کردند از مردم. مردم هم بیرون مسجد جمع می شدند و تظاهرات می کردند. شیشه های مراکز دولتی را می شکستند و تا نیمه های شب درگیری بود. حالا یک تعدادی را هم می گرفتند ولی نمی فهمیدند که کارگردان اینها کیست.
به دنبال این مسئله، حادثه تبریز پیش آمد. به دنبال چهلم قم مجلس چهلمی را تبریز برای شهدای قم گرفت. که آنجا هم یک عده را مثل قم کشتند. باز دوباره هفته دوم هم ما در همان مسجد لرزاده، برای شهدای تبریز یک مراسمی را در همان شب شنبه گرفته بودیم. این هم باز با درگیری مواجه شد. البته ما مجلسمان را پیاده کردیم. بعد از آن در مشهد. باز آنجا یک سری شهید شدند، ما باز مراسم بزرگداشت شهدای مشهد را گرفتیم. البته این دفعه ما مسجد امام حسین(ع) مجلس گرفتیم. آقای [محمد] حقیانجا بودند که همشهری آقای عمید زنجانی بودند.
ایشان به آقای حقی زنگ زدند و ما را معرفی کردند. ما هم رفتیم منزل ایشان. و یکی دو جلسه صحبت کردیم و برنامه هایمان را به ایشان گفتیم و ایشان هم قبول کردند. مسجد امام حسین (ع) هم که خوب چند برابر مسجد لرزاده است صحن و حیاط و شبستان پر شد. آن شب وقتی بعد از نماز ایشان برگشت تکیه داد به محراب و آن جمعیت را نگاه کرد واقعا وحشت کرد. گفت آقای صالحی این جمعیت خیلی است و اگر ما بخواهیم برنامه پیاده کنیم خطرناک است. حالا در مجلس ما احتمال می دادیم ساواکی زیاد باشد، با این حال ما با ایشان جرّ و بحث کردیم. گفتیم حاج آقا ما را دارند می بینند. بچه ها منتظرند با چشم دارند اشاره می کنند. ما برنامه هایمان را می خواهیم پیاده
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 138 کنیم. شما قول به ما دادید، آقای عمید دو هفته با ما همکاری کرد. گفتم: حاج آقا شما بروید منزل، مسجد را در اختیار ما بگذارید. قبول نکرد. آخر یکی از روحانیان بغلش نشسته بود به ایشان گفت پا شو برو منبر، یک حدیثی بخوان و به مردم بگو با آرامش از در مسجد بیرون بروند. گفتم حاج آقا این درست نیست، ما برنامه ریزی کرده ایم. خلاصه عصبانی شد. گفت: من شکایت شما را به آقای عمید می کنم، همین طور جلوی مردم. حالا ما داریم با ایشان بحث می کنیم همه هم نشسته و منتظرند. به هر صورت ایشان نگذاشت، مردم هم فهمیدند ما داریم با ایشان جرو بحث می کنیم و خیلی هم خوب ما آنجا شناسایی شدیم. به هر صورت شیخ رفت منبر و حدیث را که خواند و تا گفت آقا بدون شعار و اینها از مسجد بروید بیرون، مردم بلند شدند و همان پای منبر نگذاشتند حرف ایشان تمام شود، خلاصه شعار را شروع کردند. بیرون هم کماندوها ایستاده بودند. از در مسجد مردم عقده هایشان در خیابان خالی شد. شعار و درگیری تا ساعت دوازده شب طول کشید. چهار طرف میدان امام حسین(ع ) آتش نشانی و بانک ها و اینها همه خرد شد. یک عده را هم گرفتند.
بعد آقای حقی فردا زنگ می زند به آقای عمید زنجانی که آقای صالحی برنامه ما را اینجوری به هم زده و در مسجد اینجوری جنجالی شده. آقای عمید هم گفته اینها شناخته شده اند و شما باید به ایشان اجازه می دادید. ما دو هفته به ایشان اجازه دادیم، مجلس خوبی برگزار کردند. خلاصه پیش نمازها با هم فرق می کردند.
به هر صورت بعد از این مجلس حادثه شیراز پیش آمد. همین جور چله به چله ما برنامه داشتیم. در شهرستان ها حرکت هایی می شد برای شهدای دوره قبلی. مثلا برای شهدای مشهد بود، شیراز مثلا حرکت کردند. آنجا هم یک سری کشته شدند. ما باز همان مجلس بزرگداشت را به وسیله آقای عمید زنجانی با یک آقایی بود که الان پیش نماز مسجد پل امیر بهادر توی امیریه، خیابان سراج است برگزار می کردیم. آنجا ما یک مجلسی هم در پل امیر بهادر، در امیریه برگزار کردیم. ولی در بیرون باز درگیری هایی پیش آمد با پلیس. بعد از حادثه شیراز، احتمالا جهرم بود، آنجا هم باز حادثه ای پیش آمد. باز ما مراسم آن شهدا را در مسجد امام صادق (ع) تهران ویلا برگزار
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 139 کردیم. آنجا هم یک جای پرتی بود و بعد از اینکه مراسم تمام شد چند ساعتی هم باز بیرون خطر بیشتری را ما احساس می کردیم. چون طرف های تهران ویلا، مثل جنوب شهر نبود که همه مذهبی و حزب اللهی باشند. آنجا چون منطقه خلوتی بود، بیشتر خطر را احساس می کردیم. گفتیم خدا نکند اینجا مردم را بیشتر قتل عام کنند. ولی آنجا هم در درگیری خیابانی عده ای را دستگیر کردند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 140