پذیرایی که به آن شاره کردم، چیزی جز شکنجه نبود. حرکت های زشتی انجام می دادند، از سیم کابل گرفته، از ناخن کشیدن گرفته تا کارهای دیگر. من یادم است وقتی وارد اتاق بازجویی شدم برای اینکه بیشتر مرا تحریک کنند، یک سر و صداهایی در آن اتاق بغل به وجود می آوردند. می خواستند کسانی که به بازجویی می آیند حساب کار خودشان را بکنند. که بغلی حرف نزده اینجور داریم پذیرایی ازش میکنیم. به هر صورت اینها یک چنین حربه هایی را به کار می بردند برای این که بیشتر بتوانند حرف بکشند.
می آمدند مثلا راجع به یک چیز سوال می کردند. مثل همان ده پانزده ساعتی که راجع به سید علی اندرزگو، می پرسیدند. قطع امید که می کردند، می گفتند ببرید پذیرایی شود و بعد بیاورید. یک ساعت دیگر می آوردند که باز مثلا اعتراف کنیم و ما زیر بار نمی رفتیم.
بازجوهای من سه نفر بودند آقای منوچهری آقای سعیدی و آقای تهرانی. سه تایی
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 152 در اتاق می نشستند، هر کدام از یک قسمت از من سوال می کردند. سوال پیچ می کردند به این صورت که از این ضد و نقیض هایی که می گوییم یک چیزی گیرشان بیاید.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 153