در آن دو ماه اخر برنامه ریزی راهپیمایی ها در مدرسه رفاه انجام می شد. من هم در بخش تدارکات آنجا همکاری داشتم. توسط آقای عسگراولادی و تعدادی دوستان از موتلفه به ما خط می دادند که ما بقیه کارهای تدارکات را انجام می دادیم. تا رسید به
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 159 نزدیک دهه ای که بعدا دهه فجر نامگذاری شد و روزنامه ها هر روز اعلام می کردند که امروز امام می آید، فردا می آید، بختیار این طور گفته و دیگر داشت نهضت به پیروزی نزدیک می شد. یک روز من یادم است یکی از دوستان به من گفت که بیایید ما الان بهشت زهرا و مدرسه رفاه را آماده کنیم. شما تدارکش را ببینید که چه چیزهایی لازم دارد، از نظر سیم کشی و بلندگو، از نظر اتاق هایی که اینجا باید برای پذیرایی آماده شود. یکی از کارهایی که کردیم این بود که روز ورود حضرت امام که نزدیک شد، ما آمدیم گفتیم که اگر حضرت امام تشریف بیاورند بالاخره یکی مدرسه رفاه است که باید برای استقبالشان باشد، یکی بهشت زهرا که احتمالا خواهند رفت. چون دوستان ما از مدرسه با پاریس تلفنی ارتباط داشتند که خط مشی کلی را به دست می آوردند. با تعدادی از همین بچه های موتلفه با مسوولیت خود بنده بود که آمدیم بهشت زهرا، سکویی ده ـ پانزده متری با سیمان و آجر آنجا درست کردیم برای سخنرانی که بلندایش هم حدود یک متر بود. از این طرف مدرسه رفاه هم اتاق های متعددی داشت. آنجا دیگر درس و کلاس تعطیل شده بود. البته دری هم بین مدرسه رفاه و علوی بود که بعدا آنجا که شلوغ شد، این در را هم باز کردند و مدرسه علوی و رفاه را یکی کردند.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 160