چهره حضرت امام را چطوری دیدید و چه احساسی داشتید؟
آدم میدید با یک فردی رو به رو شده که نظیرش را کمتر دیده است، از نظر بیان، وقار، صلابت، شجاعت، همه اینها را در وجود ایشان خوب درک می کرد. البته این یک چیزی است که بعد از چهل، پنجاه سال که آدم عمر میکند، خوب بهتر می تواند تا حدودی به آن پی ببرد. همان طور که آقای حاج مهدی عراقی رحمة الله علیه گفتند که من بعد از این مدتی که به اصطلاح در نهضت آیت الله کاشانی در کنار مرحوم شهید نواب صفوی فعالیت کردم و بعد هم رفتم کنار، اول چیزی را که وقتی خدمت امام رسیدم این بود که فهمیدم که با این مرد ما می توانیم اسلام را پیاده کنیم. حاج آقا صادق هم یک برنامه ای داشت تقریبا برای بچه ها و یک عده ای را خوب تربیت کرده بود و کار فرهنگی می کرد و روزهای جمعه اردو می رفتند. تصمیم گرفته شد که با امام حرکت کنیم و به اصطلاح پیرو ایشان باشیم، این عده تقریبا با این فکر بودند و خود ایشان هم خوب مراقب بود که آنها را به این طرف متمایل کند و از ایشان استفاده کند. این هم ملاقات حاج صادق.
در آن روز کل مسائل مطرح شده برایمان تازگی داشت. از آن به بعد ارتباط ما با امام دائمی شد و آن تشکیلات موتلفه ایجاد گردید. گروههای ده نفری شکل گرفتند که مسوولان آن گروهها مصدر امور موتلفه شدند.
هسته مرکزی از طریق روحانیونی چون آقایان انواری، مطهری و دکتر بهشتی با حضرت امام ارتباط برقرار کردند.
استاد می خواهم ببینم این تشکلی که شما ایجاد کردید و با حضرت امام در
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 90 ارتباط بودید، چقدر تفکر در بازار ایجاد کرد؟
یکی مسئله تبلیغاتی بود که خود حضرت امام اطلاعیه می داد و برنامه هایی که داشت را اعلام می کرد. مجالسی که می رفتیم دید و بازدید، تمام مسائلی را که باید آنجا مطرح می کردیم تا از نظر کلی ذهن مردم را روشن کنیم، از هر موقعیتی استفاده می کردیم، مخصوصا با همین هیات موتلفه و با آن تجمعاتی که داشتیم و ارتباطاتی که با مردم داشتیم، امام هم که ما خودمان می دانیم هوای نفسی صحبت نمی کرد، برای رضایت خاطر کسی صحبت نمی کرد و عین مطلب هر چه بود همان را می گفت، حالا هر کسی که می خواهد باشد، بازار هم در زمینه انقلاب فداکاری زیادی کرد.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 91