همان وقت سرسپرده های درجه اول رژیم را گرفتند. چهار پنج تا بودند که آن شب،
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 166 شب بیست و پنجم، شب بیست و ششم بود که در آن ایوانی که منتهی به حیاط مدرسه رفاه بود آن بالا خلاصه یک دادگاه تشکیل دادند و پدر رضایی ها که جزو گروه مجاهدین خلق بود، آن موقع آمد، حکم را خواند و آنجا چهار تا یا پنج تا از کله گنده های معروف زمان طاغوت را که دستگیر کرده بودند همان بالا بغل دیوار، چشمان و دستانشان را بستند و تیرباران کردند. این اولین حرکت انقلابی پس از پیروزی انقلاب بود.
دیگر از آن روز به بعد نیکپی شهردار، هویدای نخست وزیر و دیگران را همین جور می آوردند. مردم می گرفتند از گوشه کنارها و می آوردند مدرسه رفاه که ما اتاق های متعددی را برای اینها گذاشته بودیم. بعد یک سری از همین رئیس کلانتری ها و درجه داران وابسته به طاغوت را که می شناختند مردم، طرف های خانه شان یا محل کارشان، آنها را می گرفتند می آوردند. یک روز ما دیدیم دیگر مدرسه علوی و رفاه جا ندارد، خلاصه یکی از رفقا گفت من در خیابان ری در کوچه شترداران، زیرزمین بزرگی سراغ دارم، یک سری را ببریم آنجا حبس کنیم. یک سری از آنهایی که رده پایین تر بودند، با مینی بوسی که دم شیشه هایش را پرده زده بودیم، شبانه بردیم در آن زیر زمین. یک قصاب تنومندی هم بود به نام ماشاءالله که بعد از انقلاب هم چند وقتی پیش آقای خلخالی کار می کرد در دادگاه انقلاب، خانه را این شخص گرفته بود. ما این ها را سوار مینی بوس می کردیم می بردیم آنجا خالی می کردیم، اینها چشم هایشان بسته بود، دست هایشان هم بسته بود. این قصاب وقتی آنجا میخواست اینها را ازمینی بوس پیاده کند، مثل گوسفند یقه های اینها را می گرفت ول می کرد پایین، اینها با کله روی زمین می افتادند. می گفتم بابا اینها یک موقع آدم بودند، این طور با اینها رفتار نکن. می گفت فلان فلان شده ها باید پدرشان را در آوریم. تا این که زندان قصر را برو بچه ها رفتند آماده کردند. هویدا و نیک پی و کسان دیگر که رده اول بودند اعدام شدند. آن تعدادی هم که در آن زیر زمین بودند، بعد از چند روز بردیم تحویل زندان قصر دادیم.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 167