در یک سفر که ایشان با خانواده شان رفته بودند افغانستان، آن زمانی که لباس افغانی تنشان بود. بین مرز افغانستان و ایران آنجا تفتیش بدنی می کردند و مسافران را می گشتند. آنجا ایشان تعدادی اسلحه در ساک گذاشته بودند و یک سری هم لباس و
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 143 غذا و اینها در آن گذاشته بودند، که متوجه نشوند. آنجا دیدند که خیلی دقیق دارند مسافران را می گردند. به خانمش می گوید که تو، استفراغ مصنوعی برای خودت درست کن. من بلندت کنم ببرمت آن طرف خاک ایران که دارند می گردند. ما یک فاصله ای از اینها دور شویم. آن ساک را هم زیر چادرت بگیر. این ساک را زیر چادرش می گذارد و به طور مصنوعی حالش را به هم می زند و یک کمی هم شلوغ می کند و زن ها می آیند جمع می شوند که این حالش به هم خورده و شوهرش کیست؟ و زیر بغلش را می گیرند، می برندش آن طرف تفتیشی ها که بازدید شده بودند در آن شلوغی. آنجا از این مسئله قِصِر در می رود. و اگر آنجا می گرفتندش خوب همه چیز لو می رفت.
کتابامام خمینی و هیات های دینی مبارزصفحه 144