استقامت امام
آن شبی که این خبر را شنیدم تقریباً تا صبح بیدار بودم...
کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 250 من صبح از خانه خدمت امام رفتم، منظره بسیار عجیبی بود. امام خیلی ناراحت بودند برای اینکه ایشان می دانستند باید قوی بمانند تا ما را قوی نگهدارند، خودشان را کاملاً حفظ کردند؛ یک تبسمی بر لبهایشان بود که به نظر من از گریه بدتر بود، اما خوب تبسم بود دیگر.
برای اینکه وضع را عادی نشان بدهند ایشان داستانی را نقل کردند مربوط به زمانی که در نجف بودند و آن اینکه مرض عمومی مدتی شایع شده بود. عده ای از علما و بزرگان شهید شده بودند و از دنیا رفته بودند و یک حالت وحشتی حوزه را گرفته بود. ایشان این واقعه را نقل کردند و گفتند: «آن موقع بعضی از دوستان می گفتند: تقارب الاجال شده است.» این کلمه را با کمی تفریح بیان می کردند و به ما گفتند: «شما نگران نباشید ما خدا را داریم.» فقط ایشان گفتند: «من تأثرم از این جهت است که آقای بهشتی مظلوم از دنیا رفت.» همینطور هم بود. بقیه مسائل برای ایشان تقریباً حل بود. بعد ما را دلداری دادند و فرمودند: شما مطمئن باشید که اگر همه ما رابکشند این مردم، ما را فراموش نخواهند کرد.
کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 251