بخشش و بزرگواری امام
مادری که یک شهید داده، رفته خدمت امام، النگوهایش را به امام داده که این را خرج جنگ بکنید. امام او را می شناخته که مثلاً بنده خدا کارگری است؛ النگوها را پس داده و گفته: «من بخشیدم به خودت، مال خودت باشد و با خیال راحت برو.» از آنجا آمده در منزل من، آمده پیش ما می گوید که اینها را امام قبول نکردند. من گفتم، خب، من که نمی توانم چیزی را که امام قبول نکردند، قبول کنم. گفت: نه، اگر قبول نکنی از این خانه نمی روم! اشکهایش سرازیر شد، از خانه بیرون رفت، ولی النگوهایش را آنجا گذاشت.
کتابامام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانیصفحه 249