یک شب علی گریه کنان آمد و گفت که امام با من قهر کرده. گفتم: چرا؟ امام که با کسی قهر نمی کند بیا ببینیم چرا امام با تو قهر کرده؟ بغلش کردم و خدمت حضرت امام رفتیم، موقع نماز بود گفتم: آقاجان علی می گوید آقا با من قهر کرده، شما با او قهر هستید؟ امام گفتند: نه من با هیچ کس قهر نمی کنم. ایشان علی را بغل کردند و بوسیدند و سپس علی در کنار امام به نماز ایستاد. بعداً من از حضرت امام سؤال کردم: آقاجان، موضوع علی چه بود؟ گفتند: در را باز و بسته می کرد، ترسیدم
دستش لای در برود، گفتم این کار را نکن و چون حساس بود، به او برخورد.