امام به فرزندان سفارش مادر را خیلی می کردند. احترام مادر از نظر امام یک اصل بود و به هیچ وجه نمی توانستند تحمل کنند که بچه ای جلوی مادرش بی احترامی کند و به حرف مادرش گوش نکند و اگر چنین صحنه ای را می دیدند، کاملاً آشفته می شدند و نمی توانستند از کنار این مسأله بی تفاوت بگذرند.
یک روز، کاری را به یاسر گفتم که برایم انجام دهد و او گفت که بعد انجام می دهد. از این حرف، امام خیلی آشفته و ناراحت شدند و رو کردند به یاسر و گفتند: مادرت یک چیزی به تو می گوید، می گویی بعداً؟! ما فهمیدیم که باید خیلی مواظب باشیم و متوجه شدیم برای اینکه بچه ها توبیخ نشوند، جلوی امام نباید چیزی به آنها گفت. بعد من به بچه ها گفتم که هر وقت جلوی امام من یک حرفی به شما گفتم، شما بگویید چشم، که امام ناراحت نشوند و فکر کنند که شما به مادرتان اهمیت می دهید.