زمانی که علی به دنیا آمد، ما روزی پنج ـ شش ساعت به بهانۀ علی پهلوی آقا بودیم، تا علی راه افتاد. بعدها که علی بزرگتر شد، موقع نماز، آقا برای علی عمامه می بست و علی پیشنماز می شد و ما به اصطلاح پشت سر علی نماز می خواندیم.
یک روز آقا در سجده بودند که علی روی کول آقا رفت و خیلی طول کشید تا پایین آمد، من ناراحت شدم که شاید قلب آقا ناراحت بشود. یکی دو روزی برای نماز پشت سر آقا، نیامدم. امام زنگ زدند، گفتند: چرا نماز نمی آیی؟ گفتم: علی اذیت می کند، من به خاطر او نمی آیم. ایشان گفتند: من دوست دارم علی اذیت کند، او را بیاور.