رفتار ایشان با ما، ما را به یاد سیرۀ رسول اکرم (ص) می انداخت. یادم است در دوران کودکی من و دو خواهر بزرگترم که نُه و یازده ساله بودند، علی رغم تذکر قبلی امام در مورد نرفتن به خانۀ همسایه، به آنجا رفته بودیم. خبر به گوش ایشان رسید. ایشان برای تنبیه خواهر بزرگترم، ترکه ای را برداشتند و
برای ترساندن او، آن را بر دیوار زدند که ترکه شکست و چوب شکسته به پای خواهرم اصابت کرد و بعد از مدت کوتاهی محل اصابت غیر عمدی ترکه کبود شد. ایشان از ماجرا خبردار شدند و مقدار کبودی را دیدند و در قبال آن دیۀ لازم را به او دادند و با ملاطفت خاصی دوباره دستور خود را تکرار کردند و من یادم هست که گفتم: ای کاش این چوب به پای من خورده بود و دیه را به من می دادند.