منیره خانم می گفت: یک مرتبه داخل اتاق امام رفتم، دیدم که ایشان در سجده هستند، علی از راه رسید، رفت روی کول امام، من خیلی ناراحت شدم، دویدم و علی را بلند کردم و از اتاق بیرون رفتم. علی شروع به گریه کردن کرد. آقا وقتی نمازشان تمام شد، آمدند و گفتند: چرا اینطوری کردی؟ چرا گریه بچه را درآوردی؟ گفتم: آقا، این کار را کرده است. گفتند: عیبی ندارد، مواظب باش که این کار را نکند و الاّ بد کاری کردی گریه او را درآوردی. بعد دوباره او را بردند و پیش خودشان نشاندند.