امام خیلی مقید بودند که میوه را با چنگال بخورند، ولی علی که می آمد ایشان چنگال را بر می داشتند و با قاشق می خوردند. می گفتند: وقتی علی هست، چنگال نگذارید، چون ممکن است که سقّ دهانش پاره شود. علی به امام می گفت: من میوه بگذارم دهانتان. ایشان می گفتند: خوب، بگذار. یک مرتبه که رفته بودم داخل اتاق دیدم علی دارد چیزی به دهان امام می گذارد و صحنۀ خیلی جالبی بود، رفتم و دوربین را آماده کردم و آمدم درون اتاق و گفتم: می خواهم از علی عکس بگیرم. امام چون دوست داشتند از علی عکس گرفته بشود حرفی نداشتند. همین طوری که علی چیزی دهان آقا می گذاشت یا آقا چیزی دهان علی می گذاشت، یک سری عکس گرفتم که بعضی از آنها هم چاپ شده است.