امام به دامادها می گفتند «اِنّهُ» و به نوه های دختر می گفتند «اِنّها». یک مرتبه که ما برای ملاقات امام در بیمارستان بودیم، نفیسه اشراقی آمد. امام با او احوالپرسی کردند و گفتند که داشتم از خواهرت می پرسیدم که اِنّها کجاست؟ متناسب با هرکس، شوخیهایی می کردند، نفیسه قدش بلند بود و یک کپسول بلند هوا کنار تخت امام قرار داشت، امام به نفیسه گفتند: وقتی که دلم برای تو تنگ می شود، چادر سر این کپسول می کنم تو ترسیم می شوی. این برخورد امام هم یک بعد عاطفی دارد و هم یک نوع مزاح است.