شیطنتهای من باعث شد که امام دو بار مرا تنبیه کنند. یک بار دست احمد آقا را که چهار سال کوچکتر از من بود، گاز گرفتم، به طوری که دندانهای من در گوشت دستش فرو رفته بود و آقا مرا کتک زدند. ولی هرگاه ایشان ما را تنبیه می کردند به نحوی از دلمان درمی آوردند. و آن شب هم نُقل خریدند
و گفتند: این را برای فهیمه خریدم. یک بار دیگر نیز مادرم به من گفتند که چیزی را بیاور. من قبول نکردم، گفتم: نمی آورم. امام آمدند و آستینها را بالا زدند و جورابها را درآوردند با این کارها می خواستند به من فرصت فرار کردن بدهند، اما من آن موقع نفهمیدم و فرار نکردم، و ایشان بالاخره مرا تنبیه کردند.