مطلب اول
در زکات غلاّت دو امر معتبر است: اول رسیدن به حد نصاب. و آن پنج «وسق» است و هر وسق شصت صاع است پس نصاب غلاّت سیصد صاع است. و «صاع» به رطل اهل عراق نُه رطل و به رطل اهل مدینه شش رطل است، چون صاع چهار مدّ است و هر مدّی دو رطل و یک چهارم رطل عراقی است، و یک و نیم رطل مدنی است؛ پس مقدار نصاب دو هزار و هفتصد رطل عراقی، و هزار و هشتصد رطل مدنی است. و رطل عراقی صد و سی درهم است که نود و یک مثقال شرعی و شصت و هشت مثقال و یک چهارم مثقال صیرفی است، و به حسب «حقۀ» نجف ـ که عبارت است از نهصد و سی و سه مثقال و ثلث مثقال صیرفی ـ از هشت «وزنه» و پنج و نیم «حقه»، پنجاه و هشت مثقال و ثلث مثقال کمتر می باشد. و به «حقۀ» اسلامبول ـ که مقدار آن دویست و هشتاد مثقال است ـ بیست و هفت «وزنه» و ده «حقه» و سی و پنج مثقال است. و به «من» شاهی متداول در بعضی شهرهای ایران ـ که عبارت از هزار و دویست و هشتاد مثقال صیرفی است ـ از صد و چهل و چهار من، چهل و پنج مثقال صیرفی کمتر است. و به «من» تبریز که در بعضی شهرهای ایران متداول است از دویست و هشتاد و هشت من، چهل و پنج مثقال صیرفی کمتر می باشد. و به «کیلو» که در این زمان متعارف است تقریباً هشتصد و چهل و هفت کیلو و دویست و هفت گرم است. و در کمتر از حد نصاب ـ ولو اندکی کم باشد ـ زکات (واجب) نیست. چنان که در مقدار نصاب و مازاد بر آن ولو اندکی باشد زکات واجب است.
مسأله 1 ـ معیار در رسیدن به حد نصاب ملاحظۀ حال خشک شدن غلاّت است اگرچه زمان تعلّق وجوب قبل از آن است؛ پس اگر پنج وسق خرمای تازه داشته باشد، ولی در حال خشک شدن، از پنج وسق کمتر شود زکات ندارد، حتی این که مثل خرمای «بربن» و مانند آن، که معمولاً تازۀ آن را می خورند تنها در صورتی زکات آن واجب است که خشک آن به حد نصاب برسد، اگرچه خشک آن کمتر یافت می شود. و اگر فرض شود که بر خشک آن «تمر» (خرمای خشک) صدق نکند زکاتش واجب نیست.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 368 مسأله 2 ـ اگر درخت های خرما یا انگور یا مزارع کشاورزی در شهرهایی دور از یکدیگر داشته باشد که محصول بعض آن ها قبل از بعض دیگر به دست می آید اگرچه با فاصلۀ یک ماه یا دو ماه یا بیشتر باشد، باید همۀ آن ها به یکدیگر ضمیمه شود ـ به شرط آن که آن محصول ها مربوط به یک سال باشد ـ و در این صورت اگر محصولات به دست آمده به حد نصاب برسد وجوب به آن تعلّق می گیرد و زکات واجبش پرداخت می شود. و آنچه به دست نیامده هر زمان به دست آمد ـ کم باشد یا زیاد ـ زکاتش واجب است و اگر مقداری که زودتر به دست آمده به حد نصاب نرسد صبر می کند تا مقداری که نصاب را تکمیل می کند به دست آید. و اگر درخت خرما یا انگوری داشته باشد که در سال دو نوبت میوه می دهد، نوبت دوم به اول ـ با اشکالی که در مسأله هست ـ ضمیمه می شود.
امر دوم: آن است که یا با کشت کردن ـ اگر از کشتنی ها است ـ مالک شود و یا آن که زراعت و یا میوه به همراه درخت و یا به تنهایی ـ قبل از تعلّق زکات ـ به ملک او منتقل گردد که در صورتی که ـ علاوه بر این که قبل از تعلق زکات به ملک او در آمده ـ در ملک او رشد و نموّ داشته باشد بنابر اقوی دادن زکات بر او واجب است، و در غیر این صورت، بنابر احتیاط (واجب).
مسأله 3 ـ مشهور نزد متأخرین (فقها) آن است که وقت تعلق زکات، هنگام دانه بستن در زراعت (گندم و جو) و هنگام پیدایش شایستگی یعنی هنگام زرد یا سرخ شدن، در مورد میوۀ درخت خرما، و هنگام غوره شدن در مورد میوۀ درخت انگور است. ولی اقوی آن است که معیار این است که اسم «گندم» یا «جو» یا «خرما» (تمر) به آن ها گفته شود (یعنی وقتی که این اسامی بر آن ها صدق کند) و در مورد کشمش، احتیاط در مورد تفاوت بین دو قول در مسأله ترک نشود.
مسأله 4 ـ وقت وجوب اخراج زکات، زمان تصفیه و جدا کردن گندم و جو از کاه، و چیدن خرما و کشمش است. و این همان وقتی است که اگر دادن زکات را از آن تأخیر بیندازد ضامن است و عامل زکات (کسی که برای جمع آوری زکات فرستاده می شود) می تواند در این زمان زکات را از مالک مطالبه کند و بر مالک لازم است قبول کند، و اگر
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 369 قبل از این زمان مطالبه کند قبول آن بر مالک واجب نیست و در این که اخراج زکات قبل از این زمان جایز باشد اشکال است. بلکه اگر اخراج آن منجر به خراب شدنش گردد بنابر اقوی جایز نیست؛ اگرچه بگوییم وقت تعلّق زکات همان زمان پیدایش شایستگی (یعنی زمان زرد و یا سرخ شدن خرما) است.
مسأله 5 ـ مالک اگر بخواهد میوه را به صورت غوره یا انگور، و خرما را نارس یا رسیده (رطب) بچیند، جایز است و بنابر احتیاط (مستحب) باید زکات آن را با فرض این که خرما و کشمش آن به حد نصاب برسد از عین و یا قیمت بدهد اگرچه اقوی آن است که واجب نیست.
مسأله 6 ـ زمانی که میوه بر درخت است ـ قبل از جدا شدن و بعد از تعلق وجوب ـ مالک می تواند زکات را از خود میوه یا قیمت آن بپردازد.
مسأله 7 ـ اگر درخت خرما یا انگور یا زراعتی را قبل از زمان تعلّق وجوب زکات، مالک شود، در موردی که در ملک خود او نیز نموّ کند، دادن زکات بنابر اقوی به عهدۀ او است و در غیر این مورد بنابر احتیاط (واجب به عهدۀ او است)؛ چنان که گذشت. بنا بر این بعد از تعلّق گرفتن زکات با اجتماع شرایط بر او واجب است زکات را بدهد، برخلاف زمانی که بعد از تعلّق، مالک شود که همانا زکات برعهدۀ کسی است که از او منتقل شده و در حال تعلّق گرفتن زکات مالک بوده است و اگر آن را مثلاً فروخته باشد پیش از آن که زکاتی را که بر او واجب است بپردازد معامله نسبت به سهم زکات فضولی است و نیاز به اجازۀ حاکم شرع دارد؛ پس اگر حاکم اجازه داد (خریدار) پول را به نسبتی که سهم زکات است به حاکم می دهد و آن مبلغ را از فروشنده پس می گیرد و اگر حاکم معامله را رد کرد عین جنس زکات را به حاکم می دهد و می تواند پول آن را از فروشنده پس بگیرد. این در صورتی است که ندادن زکات (توسط فروشنده) احراز و مسلّم شود اما در صورتی که احراز شود یا احتمال داده شود که زکات پرداخت شده چیزی برعهدۀ خریدار نیست.
مسأله 8 ـ اگر زراعت و یا میوه را بفروشد و شک کند که بعد از تعلّق گرفتن زکات فروخته تا زکات بر او باشد یا قبل از آن فروخته تا زکات بر خریدار باشد، چیزی بر او
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 370 نیست، مگر آن که زمان تعلّق زکات را بداند و زمان فروش را نداند، که در این صورت دادن زکات بنابر اقوی بر او واجب است. و اگر خریدار در این جهت شک کند (که قبل از تعلّق گرفتن زکات خریده یا بعد از آن) پس اگر یقین دارد که بر فرض آن که خرید بعد از زمان تعلّق وجوب باشد فروشنده زکات آن را نداده، در هر حال باید زکات را بدهد؛ بنابر احتیاط (واجب) در موردی که احتمال می دهد خرید در زمانی بوده که نموّ زراعت تمام شده و در ملک او نموّی نداشته و بنابر اقوی در غیر این مورد. ولی اگر یقین ندارد که فروشنده زکات نداده، بلکه یا یقین دارد که اگر فروشش بعد از تعلّق زکات باشد، زکات را داده است و یا احتمال آن را بدهد، بنابر اقوی مطلقا چیزی بر خریدار نیست، حتی در آن مورد که زمان خریدن را بداند و تقدّم و تأخّر تعلّق زکات را نسبت به خرید نداند؛ اگرچه در این صورت احتیاط (مستحب) آن است که زکات را بپردازد.
مسأله 9 ـ اگر مالک بعد از تعلّق گرفتن زکات و قبل از پرداختن آن بمیرد، در صورتی که عین جنسی که زکات به آن تعلق گرفته باقی باشد زکات از عین جنس پرداخت می شود و اگر به نحوی تلف شده باشد که مالک ضامن آن باشد از ترکه اش پرداخت می شود. البته ورثه می توانند با وجود جنس متعلق زکات هم، قیمت را بدهند. و اگر مالک قبل از تعلّق زکات بمیرد هریک از ورثه که سهم او به حد نصاب برسد با اجتماع سایر شرایط ـ در صورتی که بعد از تمام شدن نموِّو قبل از تعلّق زکات به او منتقل شده باشد بنابر احتیاط (واجب) و در صورتی که قبل از تمام شدن نموِّبه او منتقل شده باشد بنابر اقوی ـ دادن زکات بر او واجب است، بنا بر این اگر سهم هیچ یک از آن ها به حدّ نصاب نرسد و یا بعضی شرایط دیگر را نداشته باشد زکات ندارد. و اگر معلوم نباشد که مرگ مورّث قبل از تعلّق گرفتن زکات بوده یا بعد از آن هر کس که سهم او به حدّ نصاب برسد ـ در بعضی از صور بنابر اقوی و در بعضی از صور بنابر احتیاط ـ دادن زکات سهمش بر او واجب است. و هر کس که سهم او به حد نصاب نرسد چیزی بر او واجب نیست مگر وقتی که زمان تعلّق گرفتن زکات را بداند و در زمان فوت شک کند که بنابر اقوی دادن زکات واجب است.
مسأله 10 ـ اگر زارع یا مالک درخت خرما و انگور فوت کند و به گردنش بدهی باشد
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 371 پس اگر فوتش بعد از تعلّق گرفتن وجوب زکات باشد ـ همان طور که گذشت ـ دادن زکات واجب است حتی اگر بدهی تمام ترکه را فرا گیرد، و طلبکاران با صاحبان زکات سهیم نمی شوند مگر آن که زکات در زمان حیاتش به ذمّۀ او منتقل گشته باشد به خاطر این که زکات را تلف نموده و یا در اثر کوتاهی او تلف شده باشد که (در این صورت) ترکه بین صاحبان زکات و سایر طلبکاران مانند بدهی های دیگر به نسبت، سهم بندی می شود (و از هر یک به نسبت سهمش حقی به آن تعلّق می گیرد). و اگر فوت مالک قبل از تعلّق گرفتن وجوب باشد پس اگر قبل از پیدایش دانه و میوه باشد در صورتی که بدهی تمام ترکه را فراگیرد و بیش از ترکه هم باشد به طوری که نمائات ترکه را هم فراگیرد زکات بر ورثه واجب نیست، بلکه نمائات بنابر اقوی مثل اصل ترکه در حکم مال میّت بوده و دینش از آن ادا می شود. و در صورتی که دین به اندازۀ اصل ترکه باشد و بیش از آن نباشد اگر میوه ای بعد از فوت پدید آید به مقدار بدهی ـ بعد از پدید آمدن میوه ـ از اصل ترکه و نمای آن در حکم مال میّت است و بین ورثه و میّت مشاع است و در مقداری که مقابل بدهی قرار می گیرد زکات واجب نیست. و نصاب، بعد از توزیع دین بر اصل ترکه و ثمرۀ آن حساب می شود؛ پس اگر بعد از توزیع سهم وارث از ثمره زیاد آمد و به حد نصاب رسید زکات بر او واجب است. و اگر بعضی از اعیان ترکه تلف شود کشف می کند از این که آن عین، جزء اموالی که دین از آن پرداخت می شود نبوده و در حکم مال میّت نیست و در واقع مال میّت در غیر آن چیزی بوده که تلف شده است. و از آنچه گفتیم حکم جایی که فوت بعد از پیدایش ثمره و قبل از تعلّق گرفتن وجوب باشد روشن می شود. البته احتیاط کردن به دادن زکات و جبران خسارت طلبکاران و یا جلب رضایت آنان، در همه حال خوب است، مخصوصاً اگر فوت قبل از ظهور و پیدایش ثمره باشد. و اگر ورثه قبل از تعلّق گرفتن وجوب زکات قرض ها را داده باشند و یا با رضایت طلبکاران آن را ضمانت کرده باشند، کسی که سهمش به حد نصاب برسد با اجتماع سایر شرایط دادن زکات بر او واجب است.
مسأله 11 ـ در مزارعه و مساقات صحیح، چون مالک و عامل در محصول شرکت دارند بر هر یک از آن ها در سهم خودش در صورتی که سایر شرایط را هم دارا باشد
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 372 زکات واجب است، برخلاف زمینی که برای زراعت به اجاره داده شده باشد که در صورت وجود شرایط، زکات بر مستأجر است، و بر موجر چیزی نیست هرچند مال الاجاره از جنسی که زکات دارد باشد.
مسأله 12 ـ در مزارعۀ باطل، زکات بر مالک بذر است و اجرت زمین و کارگر جزء مخارج است. و در مساقات باطل، زکات بر مالک درخت است و اجرت المثل کسی که آبیاری می کند (عامل) جزء مخارج حساب می شود.
مسأله 13 ـ اگر انواع مختلفی از خرما داشته باشد ـ مانند خرمای زاهدی، خستاوی و قنطار و غیر آن ها ـ در رسیدن به نصاب همه با هم ضمیمه می شوند و احتیاط (مستحب) آن است که از هر نوعی به نسبت خودش زکات آن را بدهد، اگرچه اقوی آن است که می تواند به نوع خوب آن از بقیه اکتفا کند، هرچند در میان آن ها نوع خوب تر از آن هم باشد. و بنابر احتیاط (واجب) جایز نیست نوع پست آن را به جای خوب بپردازد، و همچنین است حکم انواع مختلف انگور.
مسأله 14 ـ جایز است هر یک از مالک و حاکم یا نمایندۀ حاکم، سهم دیگری را با تخمین اهل خبره تقبل کند. و ظاهر آن است که تخمین در اینجا مانند تخمین در مزارعه، از مواردی است که بر آن روایات وارد شده است. و این خود یک معامله و قرارداد عقلایی مستقلّی است، و فایدۀ این معامله این است که مال مشاع به مال معیّن به نحو کلّی در معیّن در مال شخص متقبل تبدیل می شود و شرط صحیح بودنش آن است که این معامله بین مالک و ولی امر ـ که همان حاکم یا کسی که حاکم برای تخمین می فرستد می باشد ـ واقع گردد؛ پس جایز نیست مالک به تنهایی و خودسرانه تخمین بزند و بعد هرطور خواست تصرف کند. البته بعد از آن که (زکات را) از طریق تخمین زدن با ولی امر قبول کرد می تواند به هر نحو که خواست تصرف کند بدون این که احتیاج به نوشتن و حساب کردن باشد. و در این معامله صیغه خواندن شرط است، و آن عبارت است از چیزی که بر آن نحو تقبل و معامله دلالت کند. و ظاهر آن است که (پس از انجام معامله) تلف شدن به آفت آسمانی و یا ظلم ظالم، بر شخص متقبل است؛ مگر آن که تلف تمامی
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 373 آن را فرا گیرد و یا به مقداری باشد که باقی مانده از مقدار کلّی در معیّن کمتر باشد که دیگر آن مقداری را که از بین رفته ضامن نیست و اگر متقبل مالک بوده نه حاکم، واجب است باقی مانده را به حاکم رد کند. و اگر آنچه در دست مالکی که متقبل است از آنچه با تخمین تعیین شده است بیشتر باشد این زیادی از آن خود او است و اگر کمتر باشد زیانش بر او است. و وقت تخمین، بعد از تعلّق گرفتن زکات است.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 374