گفتاری دربارۀ احکام دین
مسأله 1 ـ دین، یا «حالّ» است (که وقت پرداختنش رسیده است) پس دائن حق مطالبه و درخواست پرداخت آن را دارد. و در صورت تمکن و دست باز بودن، بر مدیون واجب است در تمام اوقات، آن را ادا کند. و یا سررسیددار است، پس دائن حق مطالبۀ آن را ندارد و دادن آن بر مدیون واجب نیست، مگر بعد از گذشت مدتی که قرار داده شده و رسیدن سررسید آن. و تعیین سررسید گاهی به قرارداد دائن و مدیون است، همان گونه که در سلم و نسیه است؛ و گاهی با قرار دادن شارع است مانند قسط ها و سررسیدهایی که در دیه مقرر است.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 733 مسأله 2 ـ اگر دین، حالّ یا سررسیدداری باشد که سررسید آن رسیده باشد، همان طور که بر بدهکار متمکّن، ادای آن در وقت مطالبۀ طلبکار، واجب است، همچنین تحویل گرفتن و دریافت آن در صورتی که مدیون در صدد پرداخت آن و فارغ کردن ذمّه اش باشد، واجب است. و اما دین سررسیددار، پس اشکالی نیست که پیش از آن که سررسیدش برسد طلبکار حق مطالبه آن را ندارد، ولی اشکال در این است که اگر بدهکار، تبرعاً اقدام به ادای آن کرد آیا بر طلبکار قبول آن واجب است یا نه؟ دو وجه، بلکه دو قول است که اقوای آن ها دومی است (که واجب نیست)؛ مگر این که از قرائن معلوم باشد که سررسید قرار دادن، تنها به خاطر ارفاق بر بدهکار بوده است، بدون آن که حقی برای طلبکار باشد.
مسأله 3 ـ تحقیقاً دانستی که وقتی مدیون، دین حالّ را ادا کند، گرفتن آن بر دائن واجب است، پس اگر از گرفتن خودداری نمود، در صورت درخواست مدیون، حاکم شرع او را مجبور به قبول می کند و اگر اجبار او غیر ممکن بود، بدهی را نزد طلبکار حاضر می کند و او را نسبت به آن متمکن می سازد به طوری که عرفاً در تحت ید و تسلّط او قرار بگیرد و با این کار، ذمّه اش فارغ می شود و اگر بعد از آن تلف شود ضمانی بر او نیست. و اگر این کار غیرممکن باشد، پس حق دارد آن را به حاکم شرع تسلیم نماید و با آن ذمّه اش فارغ می شود. و آیا بر حاکم، قبول (آن) واجب است یا نه؟ در واجب بودنش تأمل و اشکال است. و اگر حاکم پیدا نشد، آیا حق دارد که دین را در مال مخصوصی تعیین کند و آن را کنار بگذارد؟ در آن تأمل و اشکال است. و اگر طلبکار غایب باشد که رساندن بدهی به او ممکن نباشد و بدهکار بخواهد ذمّه اش را فارغ سازد، در صورت بودن حاکم، بدهی را به او می رساند و در وجوب قبول بر حاکم، همان اشکال سابق است. و اگر حاکم یافت نشود در ذمّه اش باقی می ماند تا آن را به طلبکار یا جانشین او برساند.
مسأله 4 ـ ادای دین دیگری ـ زنده باشد یا مرده ـ تبرعاً جایز است و ذمّۀ او با آن بری می شود اگرچه بدون اذن او باشد، بلکه اگرچه از آن منع کند. و بر کسی که بدهی، ملک او است قبول آن واجب است.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 734 مسأله 5 ـ دین در آنچه که بدهکار آن را تعیین می کند تعیّن پیدا نمی کند و (همچنین) ملک طلبکار نمی شود مادامی که آن را قبض نکرده باشد و در مسألۀ سوم گذشت که وقتی طلبکار از قبول خودداری کند، در تعیّن یافتن آن با تعیین مدیون تأمل و اشکال است. پس اگر یک درهم به ذمّۀ او باشد و از کیسه اش درهمی را در آورد که به عنوان پرداخت آنچه به ذمّه دارد به او بدهد و قبل از آن که به دست او برسد تلف شود، از مال مدیون می باشد و آنچه در ذمّه اش بوده، به حال خودش باقی می ماند.
مسأله 6 ـ دین سررسیددار با مردن مدیون، پیش از رسیدن سررسیدش، حالّ می شود و با موت طلبکار حالّ نمی شود، بنا بر این اگر طلبکار بمیرد، دین به حال خود باقی می ماند و ورثه اش منتظر سپری شدن وقت آن می شوند، پس اگر مهریه زن، تا زمان معیّنی مدت داشته باشد و شوهر قبل از رسیدن آن فوت کند، زن بعد از مرگ او، مستحق مطالبه آن می باشد، به خلاف این که زن بمیرد؛ که ورثۀ او قبل از انقضای آن مدت، حق مطالبه ندارند. و طلاق دادن، به مردن شوهر ملحق نمی شود، پس اگر زن را طلاق بدهد مهریّه مدت دار، به حال خود باقی می ماند. چنان که محجور شدن بدهکار به سبب افلاس، ملحق به مرگ وی نمی شود، پس اگر دیون حالّ و دیون مدت دار داشته باشد، مال او بین طلبکارهای دیون حالّ تقسیم می شود و طلبکارهای دیون مدت دار، شریک آن ها نمی باشند.
مسأله 7 ـ بیع دین به دین در جایی که هر دو مدت دار باشند اگرچه وقتشان رسیده باشد، بنابر اقوی و در غیر آن بنابر احتیاط (واجب) جایز نمی باشد؛ به این که عوض و معوض ـ هر دو ـ قبل از بیع، دین باشند، مثل این که برای یکی از آن ها به ذمّۀ دیگری طعامی باشد مانند یک وزنه گندم و برای دیگری به ذمّۀ او طعام دیگری باشد مانند یک وزنۀ جو، پس جو را به گندم بفروشد؛ یا برای یکی از آن ها به ذمّۀ شخصی طعامی باشد و برای دیگری به ذمّۀ این شخص طعام دیگری باشد، پس آنچه را که برای خودش به ذمّۀ آن شخص است به آنچه را که برای دیگری به ذمّه او است بفروشد؛ یا برای یکی از آن دو به ذمّۀ شخصی طعامی باشد و برای دیگری طعامی به ذمّه شخصی دیگر باشد، پس یکی از آن دو طعام به طعام دیگر فروخته شود. و اما وقتی که عوض و معوض، هر دو قبل از بیع، دین نباشند ـ اگرچه یکی از آن ها یا هر دو به سبب بیع، دین شوند، مانند این که آنچه را که
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 735 برای او در ذمّۀ دیگری است به ثمنی در ذمّۀ همان شخص مثلاً به صورت نسیه بفروشد ـ پس دارای شقوق و صورت های زیادی است که این مختصر گنجایش آن را ندارد.
مسأله 8 ـ تعجیل (جلو انداختن مدت) دین مدت دار، در برابر کم کردن از آن، با تراضی جایز است و این همان است که در زبان تجّار این زمان به «نزول» نامیده می شود. ولی مدت دار نمودن دین حالّ و زیادتر نمودن مدت دین مدت دار در برابر زیاده ای جایز نیست.
مسأله 9 ـ تقسیم دین جایز نیست، پس وقتی دو نفر طلب مشترکی بر ذمّۀ چند نفر داشته باشند مثل این که وقتی عینی را که میان آن دو مشترک است به چند نفر بفروشند، یا مورّث آن ها دینی به ذمّۀ چند نفر داشته باشد و این دو نفر آن را ارث ببرند، پس بعد از تعدیل (برابر ساختن) آنچه را در ذمّۀ بعضی از بدهکار است برای یکی شان و آنچه را که در ذمّۀ بدهکاران دیگر است برای دیگری قرار بدهند، صحیح نیست. البته همان طور که در (کتاب) شرکت گذشت، ظاهر آن است که وقتی برای هر دوی آن ها دین مشترکی به ذمّۀ یک نفر باشد، جایز است یکی از آن ها حصۀ خودش را از او بگیرد و متعیّناً مال او می شود و حصۀ دیگری بر ذمّۀ او باقی می ماند و این از باب تقسیم دین نیست.
مسأله 10 ـ هنگام رسیدن وقت دین و مطالبۀ طلبکار، بر بدهکار واجب است به هر وسیله ای در ادای آن سعی نماید ولو این که با فروختن کالا و اثاثیه و املاک، یا مطالبه کردن از کسی که به او بدهکار است و یا اجاره دادن املاکش و غیر این ها. و آیا کسب کردنی که از نظر شرف و توانایی شایستۀ او است بر او واجب است؟ دو وجه، بلکه دو قول است، که احتیاط (واجب) آن ها همین (واجب بودن) است، خصوصاً در کسب کردنی که نیاز به زحمت ندارد و خصوصاً در مورد کسی که شغلش کسب کردن است، بلکه وجوب آن در این صورت، قوی است. البته خانۀ مسکونی و لباسش که ولو برای آراستن خود به آن احتیاج دارد و چهارپای سواریش در صورتی که اهل سوارشدن آن باشد و به آن محتاج باشد، بلکه ضروریات منزلش از قبیل فرش و پوشش و ظروفی که برای خوردن و آشامیدن و پختنش ولو برای میهمان هایش است، (همۀ این ها) استثنا می شود. و باید در همۀ این ها رعایت مقدار نیازش بر حسب شخصیت و حال خودش را بنماید و به طوری
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 736 باشد که اگر مجبور به فروش این ها شود در سختی و شدت و ناراحتی و کمبود قرار گیرد. و همۀ این ها از مستثنیات دین می باشد نه خصوص بعضی از مذکورات، بلکه بعید نیست که کتاب های علمی برای اهل آن به مقداری که به حسب حال و مرتبۀ او، مورد نیازش باشد جزء مستثنیات دین شمرده شود.
مسأله 11 ـ اگر خانۀ مسکونیش بیشتر از آنچه احتیاج دارد باشد، باید در آن مقداری که مورد نیازش است ساکن شود و اضافی را بفروشد. یا خانه را بفروشد و پایین تر از آن را که مناسب حالش است بخرد؛ و اگر دارای چند خانه باشد که برای سکونت به همۀ آن ها احتیاج دارد، هیچ کدامشان را نمی فروشد. و همچنین است حال مرکب و لباس ها و مانند این ها.
مسأله 12 ـ اگر نزد او خانه ای باشد که بر او وقف شده و برای سکونت او کفایت می کند و سکونتش در آن موجب منقصت و ناراحتی نمی باشد و خانۀ مملوکی هم داشته باشد احتیاط (واجب) آن است که خانۀ ملکیش را بفروشد.
مسأله 13 ـ خانۀ مسکونی وقتی به منظور پرداخت بدهی فروخته نمی شود که مدیون زنده باشد، پس اگر بمیرد و غیر از خانه مسکونیش چیزی نگذاشته باشد، یا چیزی گذاشته باشد ولی دین او همه را فراگیرد و یا همچون فراگیر باشد، باید خانه فروخته شود و در ادای دین صرف گردد.
مسأله 14 ـ معنای این که خانه و مانند آن از مستثنیات دین است، این است که برای ادای دین، مجبور به فروش آن نمی شود و فروختن آن ها بر او واجب نیست و اما اگر برای پرداخت بدهی، راضی به فروش آن باشد، برای طلبکار جایز است آن را بگیرد؛ البته سزاوار است که طلبکار، راضی به فروش مسکن او نشود و سبب فروش آن نگردد اگرچه بدهکار به آن راضی باشد، که در خبر عثمان بن زیاد است که می گوید: «به ابی عبدالله علیه السلام گفتم: برای من بر ذمّۀ مردی دینی است و او می خواهد خانه اش را بفروشد و به من بدهد؛ پس حضرت صادق علیه السلامفرمود: تو را به پناه خدا می برم (خدا تو را حفظ کند) از این که او را از سایه ای که بر سرش می باشد، بیرون کنی». بلکه بعد از داستان ابن ابی عمیر (رضوان الله علیه) مقتضای احتیاط و پرهیزکاری در دین همین است.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 737 مسأله 15 ـ اگر اثاث یا کالا یا ملکی زیادتر از مستثنیات داشته باشد که جز با کمتر از قیمت به فروش نمی رود، واجب است در وقت حلول دین و مطالبۀ صاحب آن، آن ها را برای ادای دین بفروشد و برای او تأخیر انداختن و انتظار کشیدن کسی که آن را به قیمت بخرد جایز نیست. البته اگر مبلغی که به آن فروش می رود، مقدار زیادی از قیمت آن کمتر باشد به طوری که فروش آن به آن مبلغ تضییع و اتلاف مال حساب شود، بعید نیست فروش آن واجب نباشد.
مسأله 16 ـ چنان که بر شخص تنگدست، ادای دین واجب نیست، بر طلبکار هم حرام است که با مطالبه و خواستن طلب، او را در تنگنا و زحمت قرار دهد، بلکه واجب است او را تا گشایش و توانایی پیدا کردن مهلت بدهد.
مسأله 17 ـ سهل انگاری در ادای دین طلبکار، با داشتن قدرت (بر ادا) معصیت است، بلکه در صورتی که توانایی پرداخت هم ندارد، واجب است که نیّت ادای آن را بنماید به این که تصمیمش این باشد هر وقت متمکن شود آن را بپردازد.
ترجمه تحریر الوسیله امام خمینی(س)ج. 1صفحه 738