گزارش دکتر محمد فرهادی
متخصص گوش حلق بینی
عضو هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی ایران
بسم الله الرحمن الرحیم
در یکی از روزهای فصل پاییز سال 1366 در دفترم مشغول کار بودم که تلفن زنگ زد، گفتند آقای دکتر عارفی پزشک حضرت امام با شما کار دارد. گوشی را برداشتم، بعد از سلام و احوالپرسی، آقای دکتر عارفی فرمودند «عزیز ما مشکل شنوایی دارد من او را معاینه کردم، به نظر میرسد گوشهای ایشان جرم دارد.» عرض کردم از همین امروز از محلول نرم کننده جرم در گوشها بچکانید، تا نرم شود و دو روز دیگر خدمت برسم و گوشهایشان را شستشو دهم. اشتیاق زیارت حضرت امام مرا مشحون از شادی کرده بود، بدرگاه خدای منّان شکرگزاری کردم، زیرا بزودی موفق میشدم، خدمت رهبر و محبوبم برسم، او را زیارت کنم و خدمت ناچیزی انجام دهم.
فردای آنروز اقدام به تهیه تجهیزات لازم نمودم، ساعت شماری میکردم تا روز موعود فرا برسد. بالاخره صبح زود با تب و تاب فراوان و شوق سرشار و برای زیارت امام عازم جماران شدم، دقایقی قبل از ساعت 8 صبح در اتاق انتظار با آقای دکتر
عارفی دیدار کردم با اظهار آمادگی کامل برای ویزیت حضرت امام منتظر فرا رسیدن ساعت 8 صبح شدیم. دقایق به کندی میگذشت، حاضرین در انتظار شنیدن صدای زنگ خبر بودند، درست با اعلام ساعت 8 صبح توسط رادیو زنگ خبر به صدا درآمد، ابتدا حاج آقای توسلی به دیدار حضرت امام شتافت. اینجانب نیز به همراه آقای دکتر عارفی مشتاقانه به طرف اتاق امام به راه افتادیم. اضطراب و اشتیاق سراپای وجودم را فراگرفته بود، زیرا اولین باری بود که نزدیک تر و بی واسطه تر از همیشه به دیدار و زیارت قائد عظیم الشأن نایل میشدم، وارد اتاق شدیم، عرض سلام و ادب کرده و دست مبارک امام را بوسیدم ابتدائاً آقای دکتر عارفی فشار خون حضرت امام(ره) را کنترل کردند، سپس ضمن معرفی من به عنوان پزشک متخصص گوش و گلو و بینی، از مسئولیت اجرایی بنده به عنوان وزیر فرهنگ و آموزش عالی گفتند، یک جمله کوتاه و پربرکت از لبان مبارک امام خارج شد، ایشان فرمودند: «ان شاءالله موفق باشند»،
خود را آماده کردم تا گوشهای حضرت را معاینه کنم، هر دو گوش پر از جرم بود و میبایست شستشو داده شوند، دلهره و دلواپسی از اینکه نکند با انجام شستشو ایشان را اذیت کنم، وجودم را فراگرفته بود، به خدا توکل کردم، در دلم دعا می کردم و با آرامی شستشوی یک گوش را شروع کردم، بار اوّل هیچ جرمی خارج نشد، دیگر بار سرنگ را با آب ولرم پر کردم و گوش را شستشو دادم، بسیار مضطرب ولی آرام بودم، قطعاتی از جرم گوش همراه با آب خارج شد خوشحال شدم، کار را ادامه دادم و در مرتبه سوم تمامی جرم یک گوش خارج شد، بر خوشحالی و آرامش من صد چندان افزوده شد، آنزمانی که حضرت امام فرمودند «گوشم باز شد» در دلم هزار بار خدا را شکر کردم.
گوش دوّم را با متانت بیشتر شستشو دادم، آن گوش هم پس از چندین بار شستشو تمیز شد، گوشها را خشک کردم و عرض کردم، گوشها تمیز شده و دیگر مشکلی نیست، با بیان این جملات دیگر بار مشمول دعای خیر حضرت امام شدم
که فرمودند: «خدا شما را موفق بدارد».
آنچه که بیش از هر چیزی مرا مجذوب کرده بود، راحتی و مطیع بودن حضرتش در برابر خواستههای پزشک بود، مضافاً اینکه فضای ساده و بی آلایش زندگی آن حضرت و معنویت حاکم بر فضا همگی از نعماتی بود که خداوند توفیق درکش را به من عطا کرده بود. دلم نمیخواست لحظه فراق فرا برسد، با آرامی هر چه بیشتر وسایل را جمع آوری کردم، تا مدت بیشتری در کنار امام و قائدم بمانم.
آنگاه که من آماده شدم، جناب آقای دکتر عارفی اجازه مرخصی گرفت و ما با بوسیدن و بوییدن دست امام محضر مبارکشان را ترک کردیم. از جناب دکتر عارفی تشکر کردم و راهی محل کارم شدم و شکرگزار خدای سبحان بودم که مرا قابل دانست تا در خدمت بهترین بندگانش باشم و توشهای فراوان در ارائه خدمت پزشکی به ایشان بردارم.
قریب یکسال از این زمان گذشت، دیگر بار تلفن دفتر کارم زنگ زد، بالاخره انتظار به پایان رسید، زیرا صدای آشنای آقای دکتر عارفی را شنیدم که نوید زیارت مجدد امام راحل برای ویزیت مجدد و شستشوی گوشهایشان را به من میداد. سپاسگزاری کردم و به روال گذشته برای دو روز دیگر پس از آماده شدن گوشها برای شستشو وعده گذاشتم.
صبح موعود فرا رسید، با اشتیاق و اطمینان خود را به جماران رساندم، دقایقی را در اتاق انتظار سپری کردم، نزدیک به ساعت 8 صبح آقای دکتر عارفی نیز وارد شده دریافتم که لحظه دیدار نزدیک شده است، این بار از اضطراب من کاسته شده بود و همه وجودم را شوق و اشتیاق دیدار امام پر کرده بود، صدای زنگ خبر رأس ساعت 8 صبح به صدا درآمد، آنانیکه باید خدمت آقا میرسیدند و کارها و پیامهای حضرتش را دریافت میکردند. به سرعت خود را به اتاق امام رساندند. آنروز طبیب دیگری معاینات عمومی حضرت را انجام میداد. من به همراه آقای دکتر عارفی وارد شدیم، بعد از عرض ادب و سلام بردستان پراز محبت و عطوفت
امام بوسه زده و دیدگان خود را با ساییدن به دستان وی متبرک کردم. این بار نیز با آرامش و سرعت عمل بیشتر شستشوی گوشها را انجام دادم. بعد از اتمام کارم، اجرم را با دعای خیر امام به فوریت دریافت کردم، به خود میبالیدم و به درگاه خدای منّان سپاس میگزاردم که این بار نیز توفیق خدمتگزاری به یکی از بهترین بندگانش را به من عطا فرموده بود.
چند ماهی از این واقعه نیز گذشت، اوایل سال 1368 بود که برادر بزرگوار جناب دکتر عارفی به من اطلاع دادند که دیگر بار نیاز هست، گوشهای حضرت امام را شستشو دهید. خوشحال شدم و تشکر کردم و وعده گذاشتیم تا دو روز دیگر خدمت حضرتش مشرف بشویم. این بار نیز همچنان دفعات قبل بی صبرانه در انتظار موعد مقرر بودم، صبح موعود رأس ساعت 8 با همراهی آقای دکتر عارفی به دیدار یار شتافتیم و بعد از زیارت ایشان خدمات پزشکی را انجام دادیم، هر بار که شستشو تمام میشد جملات کوتاه حضرت که «گوشم باز شد» مؤید موفقیت کارم بود.
و در نهایت هم دعای پر برکت ایشان که به کار اجرایی و زندگی علمی شخص من توان و رونقی میبخشید، اجری بود که هر بار دریافت میکردم، تا آنجا که در کنار مسئولیت اجرایی که همواره با تمام توان سعی میکردم در خط امام و اهداف مقدس نظام اسلامی عمل کنم، در بالا بردن دانش و معرفت علمی در زمینه بیماریهای گوش و گلو و بینی و ارائه خدمات به دانشجویان و بیماران حتی در دوران مسئولیت اجرایی کوتاهی نکردم و سرافرازم که در این تخصص با خدمت به امام مسلمین و یاور محرومین و مستضعفین جهان توفیق خدمت بیشتر به مردم و اعتلای علمی این رشته تخصصی در میهن اسلامی حتی در مقایسه با کشورهای پیش رفته جهان را بدست آوردم.
خداوند درجه عالی امام را متعالی بگرداند.
والسلام