صرفه جویی
من بسیار کوچکتر از آن هستم که بتوانم راجع به اجرای احکام اسلامی حضرت امام مطلبی ذکر کنم ولی چند موردی برای من و امثال من آموزنده بوده است که به قلم میآورم:
1 - در طول مدتی که حضرت امام در بیمارستان قلب در سال 1358 بستری بودند در طول 24 ساعت در خدمت ایشان بودم و شبها در فاصله چند متری در اتاق ایشان میخوابیدم.
بالای سر حضرت امام چراغ خواب بسیار کم نوری شبها روشن بود تا در مواردی که ایشان بیدار میشوند بتوانند اطراف را ببینند، ساعت روی میزی خودشان را نظاره کنند و غیره.
صبحها بمحض بیدار شدن تذکر میدادند که چراغ خواب را خاموش کنید و ما هم انجام وظیفه میکردیم.
2 - حضرت امام موقع وضو گرفتن با یک دست شیر آب را باز میکردند و با دست دیگر یک مُشت آب پر کرده و سپس شیر را میبستند و بترتیب وضو می ساختند در حقیقت با 4 - 3 مشت آب وضو میگرفتند و بهیچ وجه اجازه
نمی دادند که شیر آب در طول وضو گرفتن غیر منقطع باز باقی بماند.
3 - ما برای آنکه هوای حمام با بخار آب کرم در زمستان گرم و مرطوب شود مقداری آب گرم توسط دوش آزادانه رها میکردیم، حضرت امام متوجه شدند و ما را از عمل فوق منع کردند.
4 - یک روز بعد از ملاقات ساعت 8 صبح و خارج شدن ملاقات کنندهها و مسئولین دفتر، ضرورت ایجاب کرد که مجدداً حضور حضرت امام برسم وارد حیاط منزل محقرشان شدم دیدم، چراغ اتاق خاموش است و حضرت امام نیز روی نیمکت مخصوص تشریف ندارند به درب اطاق نزدیک شدم ملاحظه کردم حضرت امام در اتاق مشغول قدم زدن هستند (زمستان بود) متوجه شدم که، چراغ اتاق را بعلت عدم احتیاج موقع قدم زدن خاموش کردهاند.
5 - حضرت امام معمولاً یک لیوان آب در نزدیکی محل نشستن آماده داشتند و برای رفع تشنگی یا خوردن دارو از آن آب استفاده میکردند به تدریج آب لیوان را مصرف میکردند تا تمام شود و برای نوشیدن چند جرعه آب، آب لیوان را عوض نمی کردند.
6 - جهت درمان و پیشگیری دردهای قلبی (آنژین صدری) پماد نیتروگلیسرین در خدمت حضرت امام قرار داشت که خود ایشان هر 4 ساعت آنرا توسط کاغذ و چسب روی پوست ساق پا قرار میدادند. و هر 4 ساعت پماد قبلی را برداشته و روی پوست را تمیز و در محل دیگر قرار میدادند.
حضرت امام دستمالهای کاغذی را به چندین تکه کوچک تقسیم و برای تمیز کردن پوست و برطرف کردن پماد از تکههای کوچک دستمال کاغذی استفاده می کردند.
7 - یک روز صبح پدر جناب آقای دکتر منافی برای ترمیم دندانهای حضرت امام به اتفاق آقای دکتر منافی وزیر محترم بهداری وقت و پسر آقای دکتر منافی،
(شهید محمد منافی) حضور حضرت امام رسیدیم.
پدر جناب آقای دکتر منافی احتیاج به دستمال کاغذی داشت مرحوم شهید محمد منافی چند عدد دستمال کاغذی از جعبه خارج کرد. بعد از ترمیم دندانها حضرت امام رو به شهید محمد منافی فرمودند که برای کار مورد نظر مقدار کمتری دستمال کاغذی کافی بود (چنین مضمونی) شهید محمد منافی، آن دستمال کاغذیها را بیادگار با خود برد و بعد از شهید شدن جزو یافتههای با ارزش ایشان محسوب بود.
در خرابات مغان نور خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری زکجا میبینم