ساعتهای قبل از ورود امام به ایران
بعد از آنکه مردم تا حدودی اطمینان یافتند که فردا صبح، عزیز و قلب تپنده شان امام خمینی به ایران تشریف خواهند آورد، هر کس مطابق آنچه در توان داشت در طبق اخلاص نهاده و خود را آماده استقبال نمود.
بعضیها با شاخههای متعدد گل مسیر راه امام عزیز و کف خیابانها را گل چیدند.
چه خوش بُوَدْ آن وقتی کز سوز دل از شوقت
در راه تو میکارند از دیده گلستانها
بعضی دیگر جاروهای کوچک و بزرگ در دست گرفته خیابانهای مسیر حرکت را جارو میکردند.
شب قبل از ورود حضرت امام از خیابانی عبور میکردم جوانانی را دیدم که با شیلنگ و آب و جارو کف خیابان را میساییدند (گویی کف حیاط منزل خویش را تمیز میکنند)
بارها در گوشه و کنار، دختران جوانی را دیدم که حرکات آنها اشک در چشمان جاری میساخت و آن این بود که: با وجود آنکه قیافه آنها حکایت از غرب زدگی و تجدد گرایی میکرد و حجابی بسر نداشتند و به احتمال زیاد در منزل
شخصی دست به سیاه و سفید نمیزدند، با دستهای عریان خود کثافات و آشغالها و کهنه پارههای کف و کنار خیابان را به گوشهای جمع آوری میکردند.
حرکات، قیافهها، نگاهها، جوش و خروشها، تبسمها، ریزش عرقها از جبین شیفتگان و عاشقان امام تابشهایی از رسوخ محبت امام در قلب و تاروپود وجود این مردم ستمدیده بود.
هر دم از روی تو نقشی زندم راه خیال
با که گویم که درین پرده چها میبینم
گاهی در گوشه و کنار میدیدیم که در حمل سطل آب یا سخت تر کشیدن جارو به کف خیابان یا بهتر تمیز کردن مسیر حرکت امام بین افراد رقابت سخت شکوفا میشد. و اینها هیچ نبود جز رسوخ محبت امام در همه وجود مردم.
همه خوشحال و بشّاش بودند، همه بطور خستگی ناپذیر در تکاپو بودند تا همه گرد و خاکهای مسیر حرکت امام را بزدایند، تا مه نو سفر خویش را، قلب تپنده خود را در فضای آراسته به بهترین گلها و با تقدیم بهترین ارزشهای انسانی خود استقبال کنند و دیدیم که کردند و چه کردند، از جان مایه گذاشتند و چنان کردند که در تاریخ سابقه نداشت و نخواهد داشت.
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست...
از رشته جانبازی بردوخته دامنها
در ماتم بی باکی بدریده گریبانها