یکی از محبتهای امام عزیز به حقیر
همانگونه که قبلاً ذکر شد، آپارتمان خیابان دربند در طبقه سوم و شامل دو اطاق محقر و یک سالن بود که حضرت امام اکثراً در سالن روی مبلی مینشستند و فقط برای خواب به اتاق کوچکی که در جانب شرق سالن بود تشریف میبردند. در اتاق کوچک دیگری که در ضلع شمال شرقی بود، من ساکن بودم تا هر لحظه در خدمت امام عزیز باشم و اغلب در این اتاق تنها بودم. یک روز صبح در اطاق مخصوص خودم بودم که حضرت امام درب اتاق مرا زده و با ذکر یا الله برای دیدار حقیر به اتاق من آمدند. لطف کرده چند دقیقه در اتاق نشستند، آمدن حضرت امام به اتاق من بعنوان ورود میهمانی ارزنده بود که در خدمتش بودم و با این رفتار که حاکی از عطوفت و مهربانی ایشان بود مرا غرق در خوشحالی و شعف نمودند.
هر کجا پا بنهی حسن وی آنجا پیداست
هر کجا سر بنهی سجده گه آن زیباست
و مرا برای ساعتها و روزها از تنهایی در آن اتاق نجات دادند زیرا یاد تشریف فرمایی ایشان به اتاق من، مرا شاداب و خرسند نگاه میداشت.