فصل اول آشنایی پیوند با عشق و عاطفه
روز تشریف فرمایی امام به ایران
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : عارفی، حسن

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1376

زبان اثر : فارسی

روز تشریف فرمایی امام به ایران

روز تشریف فرمایی حضرت امام خمینی به ایران

‏از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا‏

‏نیمه شب تا سحرگاهان، شیفتگان و عاشقان امام عزیز بعد از تمیز کردن و‏‎ ‎‏شسشن کف خیابانها، کف خیابانها را با بهترین، الوان ترین و زیباترین گلها، ‏‎ ‎‏گل ‌آرایی و تزیین کردند.‏

‏ما هم با آمبولانس بزرگی که مجهز به دستگاههای مختلف پزشکی منجمله‏‎ ‎‏دستگاه نوار قلبی بود بعد از طی مسیر خیابانهای زیبا و پر طراوت به فرودگاه مهرآباد‏‎ ‎‏رسیدیم، برنامه هر فرد و هر تیم پزشکی مشخص بود و برنامه آمبولانس ما هم این بود‏‎ ‎‏که در معیت حضرت امام از فرودگاه تا بهشت زهرا باشیم.‏

‏در مراسم فرودگاه مهرآباد چهره نورانی و رئوف و مصمم امام عزیز نشان‏‎ ‎‏می داد که گویی شب را در بستر، خواب راحت داشتند و اثری از بیداری شب و‏‎ ‎‏خستگی راه در چهره ایشان مشهود نبود. ازدحام جمعیت در مسیر حرکت حضرت‏‎ ‎‏امام بقدری بود که حرکت تعاقبی ما را دچار اشکال نمود و ماشین حامل حضرت‏‎ ‎‏امام خمینی به رانندگی آقای محسن رفیق دوست با مهارت خاصی از میان جمعیت‏‎ ‎‏عبور می‌کرد و ما هم در فاصله دور و نزدیک ایشان در حرکت بودیم.‏

‏میلیونها نفر در مسیر حرکت ایستاده بودند و آرزوی دیدار عزیزشان را داشتند‏‎ ‎‏و همه و همه در داخل ماشینهای در حرکت، سَرَک می‌کشیدند تا با یک نگاه‏‎ ‎‏علاقمندی و خلوص نیت خود را به قلب تپنده خود ابراز نمایند. راستی چه صحنۀ‏‎ ‎‏بی سابقه‌ای بود، پیرمردان و پیرزنانی که سالها رنج و زحمت و کهولت؛ قامت رعنای‏‎ ‎‏آنها را خمیده کرده بود و ستون مهره‌های آنها را به کمانکی تبدیل و قیافه آنها را به‏‎ ‎‏گوژپشتی مبدل ساخته برد با تکیه به عصای چوبین نیمه شکسته خود در انتظار مه‏‎ ‎

‏نو سفر خود بودند.‏

‏ای پایگه امرت سرمایه درویشان‏

‏وی دستگه نهیت پیرایه خذلانـها‏

‏کودکان و جوانان پر شوری که قدرت پرواز در سر دارند، از درختها و تیرهای‏‎ ‎‏چوبی و سیمانی برف بالا رفته و از دور چون خوشه‌ای اقاقیا، آویزه‌هایی زیبا بوجود‏‎ ‎‏ آورده بودند.‏

‏عده‌ای هم در گوشه و کنار در روی کف اسفالت خیابانها ایستاده و یا نشسته‏‎ ‎‏بودند همه خواهان دیدار قلب خود و نور چشمان خود با دیدگان خود بودند.‏

‏بــا عـاقــلان بگـو کــه رخ یار ظاهــر است‏

‏کاوش بس است این همه در جستجوی دوست‏