در یکی از روزها آقای حاج (محمد) رضا توسلی که احکام میگفت و از فضلای پیشکار امام در جماران بود به من گفت که همه رفقا به تبلیغ میروند شما هم بیایید با هم به تبلیغ برویم. گفتم: من در این رشته کار نکردهام. گفت: بالاخره این سفرها سودمند است و با افراد و جاهای جدید آشنا میشوید، الآن همهاش در حجره و مدرسه فیضیه نشستهاید. بالاخره ما را تحریک کرد و برد. ایام محرم نزدیک میشد، به رودسر رفتیم. آنجا یک روحانی بود که این سید بزرگوار از متشخصین روحانی رودسر بود. زبان گویایی هم داشت و از منسوبین مرحوم آقای (محمدتقی) فلسفی بود. خودش هم اگر منبرش از آقای فلسفی بهتر نبود کمتر نبود. ایشان خیلی از ما تقدیر کرد و بحث
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 218 اصول که پیش آمد از من خواست در رودسر بمانم و در مدرسه ایشان تدریس کنم. قبول نکردم. گفت: پس تا زمانی که در رودسر هستید نگویید من منسوب آیتالله کاشانی هستم چون اینها همه شاهی هستند و دشمن آیتالله کاشانیاند. قبول کردم. هفت ـ هشت ـ ده روز محرم را آنجا بودیم، سپس با آقای توسلی برگشتیم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 219