حاج آقا میشود از ملاقاتهایی که امام و علما داشتند مطالبی بفرمایید؟
همان طور که گفتم ما وظیفه پذیرایی از مهمانان را بر عهده داشتیم و هیچ وقت آن قدر نزدیک امام نبودیم تا از مطالبی که بین آنها رد و بدل میشود با خبر شویم. اما به یاد دارم در ابتدا علمای بزرگ به دیدار امام رسیدند. در این دیدارها صحبت خاصی نبود فقط حال و احوال و خوشآمد گویی بود. من دائماً مشغول چای و شربت دادن بودم. یکی از این ملاقاتها که الآن یادم هست ملاقات امام با آیتالله العظمی شاهرودی بود. ایشان پیرمرد با تقوا و پاکیزه و با اعتقاد و با خدایی بود، وقتی به مجلس وارد شد امام به ایشان خیلی احترام کردند و تعارف کرده و خود نزد ایشان نشستند. البته رسم بر این بود که امام در بالای مجلس مینشستند و بقیه که به دیدن ایشان میآمدند در مکانهایی پایینتر از ایشان قرار میگرفتند اما امام کنار آقای شاهرودی نشستند. یعنی خودشان را مایل به سمت ایشان کردند و حتی چای ایشان را شیرین کردند و هم زدند و جلوی آقای شاهرودی گذاشتند. خلاصه در تمام جلسه عزت و احترام ایشان را نگاه داشتند.
حاج آقا محورهای صحبتهای آن دو بزرگوار با یکدیگر چه بود؟
صحبتها روی محورهای خاصی نبود. احوالپرسی و صحبتهای عادی بود. من الآن چیز زیادی یادم نیست.
آیا از صحبت امام با سایر علمای عظام چیزی به یاد دارید؟
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 33 فقط یک چیزهایی از صحبت امام با آیتالله حکیم به یاد دارم. آیتالله حکیم در صحبتهای خود به صبر و سلوک امام حسن(ع) اشاره کرده بودند و از ایشان خواسته بودند در راه و روش خود از این روش تأسی بگیرند و لیکن امام خمینی از قیام امام حسین(ع) نقل کرده بودند و از آیتالله حکیم خواسته بودند که در برابر رژیم طاغوت موضعگیری کنند.
آیتالله حکیم گفتند خوب امام حسین(ع) یار و یاور داشت و به اتکا به همان تعداد کم قیام کرد اما من کسی را ندارم، یار و یاور ندارم. امام در جواب ایشان فرمودند: این طور که الآن به نظر میرسد افراد و مردم بسیاری به خاطر گفتههای ما و حرکت ما قیام و ایستادگی کردند. معلوم است که با ما و با علما هستند. امام فرموده بود شما بیفتید جلو من دنبال شما حرکت میکنم. با همه مردم دنبال شما حرکت میکنیم.
یعنی امام از آیتالله حکیم خواستند که رهبری قیام را بر عهده بگیرند؟
بله، امام هیچ وقت داعیهای در ایفای نقش رهبری نداشتند و نمیگفتند که میبایست در مبارزه جلو باشند و مردم و علما دنبال ایشان حرکت کنند.
امام معتقد بودند که میبایست حرکت کرد حالا اگر کس دیگری میآمد و راه را درست پیش میبرد مسألهای نداشت، امام حاضر بود که همگام با او جلو برود. برای همین در آن جلسه ضرورت مبارزه را به آیتالله حکیم تأکید کرد. در ایران هم در خلال سال 1342 امام به علمای شهرستانها پیام دادند و از آنها خواستند که علیه دستگاه قیام کنند. من خودم از آیتالله العظمی آشیخ محمد صالح مازندرانی که از علمای بزرگ سمنان بود و به علامه سمنانی معروف بود و علاقه خاصی هم به امام داشت شنیدم که امام برای ایشان پیغام داده است که علیه رژیم قیام کنند و حرکت کنند. این پیغام را حاج شیخ محمدتقی نصیری برای ایشان برده بود. این طوری که یادم هست چون ایشان پیرتر از بقیه علما بود میگفت: من شیخ العلماء هستم و میبایست سایر علما تابع من باشند. امام هم به ایشان میگفتند: خیلی خوب، شما بفرمایید جلو ما دنبال شما میآییم و حرکت میکنیم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 34 بنابراین امام هیچ گاه داعیه اینکه خودش جلو باشد نداشتند. داعیه امام حرکت و مقابله با طاغوت و دفاع از اسلام و مسلمانان جهان بود. ایشان همین دیدگاه را در برخورد با علما داشتند و ابراز میکردند.
آیا در این دیدارها با امام، احزاب و حزبهای گوناگون شرکت میکردند؟ مثلاً حزب الدعوﺓ که آن موقع تشکیل شده بود به دیدار امام آمد؟
من دقیقاً یادم نیست که حزب الدعوﺓ در آن زمان تشکیل شده بود یا نه. ولی گروهها و هیأتهای مختلفی از بغداد و عراق میآمدند. منظورم هیأتهای دانشگاهی است. مثلاً دانشگاه اصول الدین نجف که مؤسسش آقای مظفر بود و علامه عسکری و آیتالله صدر با این دانشگاه ارتباط داشتند در آنجا درس میدادند به دیدار امام آمدند.
همین آقایان گویا از مؤسسین حزب بودند؟
بله، این آقایان به دیدن امام خمینی میآمدند. گروههای جوانان خیلی زیاد میآمدند. جوانان بغداد، جوانان نجف، جوانان کاظمین و... از شهرهای مختلف گروههای گوناگونی میآمدند. البته باید ذکر کنم چون من خودم تازه به نجف آمده بودم و هنوز با بافت سیاسی و اجتماعی نجف و سایر شهرهای عراق آشنایی نداشتم بعضی از مسائل را متوجه نمیشدم. من از همان موقع که به عراق و نجف وارد شدم در خدمت امام بودم و در منزل ایشان پذیرایی میکردم. بدیهی است که بسیاری از این روابط و مسائل را متوجه نشوم. چرا که هنوز خودم در جریان این کار نبودم. فقط به طور کلی میگویم که دیدارها هر روز از صبح شروع میشد و تا بعد از نماز مغرب و عشا ادامه پیدا میکرد.
حاج آقا اگر از دیدارهای امام خاطرهای دارید بفرمایید؟
الآن خاطره خاص و دیگری یادم نیست. خلاصه این دیدارها تمام شد و امام به صورت عادی در نجف مستقر گشت. هنوز خانواده امام نرسیده بودند. وقتی خانواده امام آمدند خانه دیوار به دیوار منزلی که امام در آنجا مستقر بودند را گرفتند. البته باید بگویم که این دو خانه به همدیگر راه داشت. به این دلیل خانهای که جدید گرفته بودند اندرونی و آن که قبل از ورود خانواده، امام در آن مستقر شده بودند بیرونی شد.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 35 پس از عادی شدن اوضاع فضلا جمع شدند و از امام خواستند تا درس را شروع کنند. البته این باز یکی از توطئههایی بود که دستگاه پهلوی ریخته بود تا امام را گوشهنشین کنند. اما امام با بینش خود آن را خنثی کردند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 36