آقای خمینی خیلی عدالت داشت، یک بار فرموده بود که هر طلبهای را که حزب بعث او را از عراق بیرون میکند بیاید من دویست تومان به او میدهم. دویست تومان آن روز هم از بیست هزار تومان الآن بیشتر بود. عدهای از طلبههای پاکستانی و افغانی رفته بودند و به دروغ گفته بودند که ما را دارند بیرون میکنند و آن مبلغ را گرفته بودند. آقا بعدها موضوع را فهمید و پنج ماه شهریهشان را قطع کرد و گفت که شما حیله کردید و خودتان را ایرانی جا زدید و گفتید ما را بیرون کردهاند و بیرون نرفتید لذا آن مبلغ حقوق پنج ماه آیندهتان تلقی میشود که پیشاپیش دریافت کردید.
یک بار عید غدیر بود که با رفقا به خدمت آقای خمینی رفته بودیم. طلبه جوانی بود که میخواست در شعرش حضرت علی(ع) را تعریف کند و بگوید آن آیهای که خداوند در قرآن به حضرت موسی میگوید: لَن ترانی.... آن نور حضرت علی(ع) بود که به آن کوه تابید و حضرت موسی غش کرد و افتاد. آن آیه خَرَّ موسی است اما آن طلبه آن را به اشتباه «خِرِِ موسی» خواند و آقای خمینی با شنیدن آن از مجلس خارج شد.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 79