در مورد ابعاد برجسته شخصیت امام آنچه بیش از همه میتوان روی آن انگشت گذاشت، عرفان، عبادت و تزکیه امام است. آنچه من دیدم این بود که چیزی مانع رفتن امام به زیارت حضرت امیر(ع) نمیشد، مگر وقتی که مریض بود. چون آن زمان گاهی کمردرد پیدا میکرد و الا اکثر شبها حدود دو ساعت و نیم از غروب رفته به زیارت حضرت امیر(ع) میرفت. از جهات اختصاصی دیگر امام همان نظم و ترتیب در کارهایش بود. رفتن و آمدن و همه کارهایش منظم بود و هر کدام وقت مشخصی داشت. وقت درس، وقت مطالعه، وقت عبادت، وقت قرآن خواندن. خادمان حضرت امیر(ع) اگر امام چهار ـ پنج دقیقه دیر میکرد، میدانستند که دیگر نمیآید. ساعت هم آن زمان ساعت عربی بود که از اول غروب حساب میکردند. معمولاً امام ساعت دو، به بیرونی منزل میآمد و حدود نیم ساعت آنجا مینشست و در مورد مسائل علمی صحبت میکرد، بعد از آنجا بلند میشد و برای زیارت حضرت امیر(ع) به حرم میرفت. مدت پانزده سال که امام درنجف بودند، زیارت حضرت امیر(ع) را ترک نکرد و عموماً هم زیارت جامعه را میخواند، پشت به قبله شروع به خواندن میکرد و بعد به طرف پایین پا میرفت و آن وسط نماز میخواند. با کسی هم حرف نمیزد. اصولاً امام در مجالس دیگر هم که وارد میشد، کم حرف میزد و یکی از نصیحتهایش هم به مرحوم حاج آقا مصطفی و حاج احمد آقا این بود که شما حرف به دیگران ندهید،
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 118 بلکه از دیگران حرف بگیرید. خود امام این معنا را داشت و اگر کسی حرف میزد، گوش میداد ولی اینکه خودش بنشیند و حرف بزند و صحبتی بکند، اصلاً در کارش نبود.
در زیارتهای مخصوصه حضرت اباعبدالله مثل اربعین، عرفه، عاشورا، اول رجب، نیمه رجب، نیمه شعبان در بعضی از این زیارتها جمعیت زیادی شرکت میکنند و اصلاً نمیشود گفت چقدر جمعیت حضور دارد. از بصره، شام و تمام اطراف و اکناف عراق میآیند. امام هم برای این زیارتهای مخصوصه به کربلا میرفت و حتماً روزی دو مرتبه هم به حرم مشرف میشد آن هم با آن جمعیت و معمولاً کسی که همراه امام به حرم میرفت ـ هم در نجف و هم در کربلا ـ آقای فرقانی یا آقای قرهی بود و البته بیشتر اوقات آقای فرقانی با امام میرفت و گوشهای مینشست تا وقتی که امام زیارتش را تمام کند و نمازش را بخواند بعد دوباره با هم از حرم خارج میشدند.اگر عدهای میخواستند دنبال امام بروند، امام مخالفت میکردند؛ حتی میایستادند تا آنها برگردند، بعد میرفت. ایام عاشورا امام تا هفتم نجف بود و هر روز قبل از ظهر زیارت عاشورا میخواند. بعد یک ساعت و پنج شش دقیقه در حرم حضرت امیر(ع) بالای سر مینشست و بعد نماز میخواند و به منزل باز میگشت. بعد از هفتم به کربلا میرفت. کربلا که بود در حرم حضرت اباعبدالله زیارت عاشورا میخواند. عصر سیزدهم از کربلا حرکت میکرد و به نجف میآمد. این روش امام در زیارت بود و هیچ زیارتی از او ترک نمیشد.
در مورد نماز هم نزدیکانش میگویند که هیچ وقت نماز شب را ترک نمیکرد. مرحوم آقای خلخالی میگفت: دو جهت در امام دیدم که یک جهتش خیلی مهم است؛ ما هیچ وقت ندیدیم که نماز شب امام ترک بشود. نماز را در اول وقت میخواند.
جهت دیگری که امام خیلی به آن اهمیت داد، قضیه غیبت بود. حتی در مجالس تفریحی هم مثلاً فرض بگیرید رفته بودیم باغ برای تفریح و رفقا صحبت و شوخی میکردند و میخندیدند، اگر کسی کلمهای میگفت و مثلاً غیبتی میشد، امام با خشونت تمام با طرف مقابله میکرد و گمان میکردی که صد سال است با هم بیگانه هستند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 119 امام خیلی به جهات شرعی اهمیت میداد. مرحوم حاج آقا مصطفی بارها به رفقایش میگفت اگر کاری از امام خواستید که انجام بدهد، کاری بکنید که امام آن را وظیفه شرعی احساس کند، اگر وظیفه شرعی دانست تا آخر میرود، تنها باشد، زحمت برایش باشد، تهدیدش کنند، خوف کشتن باشد، کاری که وظیفه شرعی بداند، انجام میدهد.
من خودم یادم هست که بعد از فوت آقای حکیم، امام در یکی از اعلامیههایش گفته بود که من به هیچ وجه راضی نیستم که کسی تبلیغ مرا بکند و حتی اگر کسی به من توهین کرد، شما با او مقابله نکنید، طرفداری و جانبداری هم نکنید، من اصلاً راضی نیستم. بارها به اطرافیان، از جمله آقای قرهی، میگفت: اگر کسی در بیرونی منزل من از کسی غیبت کرد، او را برحذر کنید و از غیبت جلوگیری کنید. آقای قرهی گفته بود: ما خجالت میکشیم، بعضیها هستند، سنشان بالاست و وقتی حرف میزنند ما نمیتوانیم چیزی بگوییم. امام پاسخ دادند: خجالت ندارد، بگو سید راضی نیست، لازم نیست از خودت بگویی، بگو سید راضی نیست که شما اینجا بنشینید و غیبت کنید. وقتی به طرف کویت حرکت میکرد هم چند مرتبه من و آقای کریمی را کنار ماشین خواست و گفت: در بیرونی منزل من غیبت کسی نشود. بعد از رفتن من، نسبت به آقایان حرفی نزنید، غیبت نکنند که مثلاً اگر جلوگیری کرده بودند، نمیرفت و... این حرفها حقیقت است لکن این طور حرفها در بیرونی منزل من گفته نشود.
یک بار شخصی به یک نفر مقداری پول داده و او هم مدرسهای بنا کرده بود. حالا این شخص آمده بود نزد امام و میخواست سؤالاتی بپرسد. وقتی ما به نزد امام رفتیم که قضیه این شخص را عنوان کنیم، گفتیم: اجازه میدهید اسم آن آقا را بگویم؟ امام فرمودند: ابداً، ابداً. تو مطلب را بگو. اگر احتیاجی به اسم آن آقا بود، میگویم اسم ببر. نکند غیبتی بشود. به هر حال مسأله آن شخص مطرح شد و امام فرمودند که چون سهم امام بوده است، اشکال ندارد. لکن سهم سادات را نمیشود در مدرسه صرف کرد.
امام نسبت به جهات شرعی به تمام معنا ناهی از منکر و امر به معروف بود و خودش هم عامل بود، لذا حرفش بیشتر در افراد تأثیر میکرد و اگر حرفی میزد همه
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 120
قبول میکردند چون میدانستند که خودش عامل به این حرف است و جهات شرعی را به تمام معنا ملاحظه میکند. به هر حال امام بر گردن ما خیلی حق دارد و من امیدوارم که ان شاءالله به تربیت امام مربا شده باشیم و ارشاد و هدایت امام در ما تأثیر کرده باشد.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 121
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 122