به نظر شما چرا قضیه کاپیتولاسیون تنها از سوی حضرت امام مطرح شد و مورد مخالفت قرار گرفت؟ و عکسالعمل رژیم در این مورد چگونه بود؟
در آن زمان در میان علما کسی به خوبی از این توطئه سیاسی آگاه نبود و پیامدهای آن را نمیدانست. امام تنها کسی بود که به کنه مسائل پی برد و کسان دیگری هم که مطلع شدند از طریق امام بود. علمای دیگر به ورای حوادث دست نیافته بودند چون این لایحهای بود که در مجلس مطرح شده بود و اصلاً امام از طریق بعضی از نمایندگانی که در ارتباط با ایشان بودند مطلع شدند والا هنوز به صورت رسمی و مشخص در نشریات و روزنامهها ذکر نشده بود. امام بلافاصله در برابر این لایحه موضعگیری نمودند و اصلاً صبر نکرد تا مجلس و مجلسیان به این لایحه رأی بدهند.
امام در روز تولد حضرت زهرا(س) که روز جشن بود، به منبر رفتند و سخنرانی تاریخی خود را بدین صورت ایراد فرمودند: اگر من به جای شما بودم پرچم سیاه میزدم. مردم با شنیدن این صحبت شروع به گریه کردند. در همین سخنرانی امام سخن معروف خودشان را گفتند و فرمودند: «رئیس جمهور امریکا باید بداند که در نزد مردم ایران منفورترین افراد جامعه است». آن روز روز انتخابات امریکا بود و تا نتایج اعلام شود حدود هفت ـ هشت روز طول میکشید. یک هفته بعد از این سخنرانی امام دستگیر و تبعید شدند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 15 آیا اطرافیان امام هم با ایشان دستگیر شدند؟
بله وقتی حاج آقا مصطفی به تهران برای دیدار پدرشان آمده بودند تا با ایشان ملاقات کند، توسط رژیم دستگیر شد. هنگامی که در زندان از او بازجویی کردند که چرا پدر شما این حرفها را میگوید؟ وی اظهار میکند که اینها امریکایی هستند. حاج آقا مصطفی به آنها گفته بود خیلی ساده به شما میگویم و آن اینکه در سخنرانی عاشورای آیتالله خمینی، ایشان به رضا شاه و شاه حمله کرد و امام را دستگیر و دو ماه زندانی کردند و بعد هم هفت ماه تحت نظر بودند. اما وقتی به امریکا و رئیس جمهور امریکا حمله کرد او را سریع دستگیر کردند و به خارج از کشور فرستادند. پس معلوم میشود که این رژیم یک رژیم امریکایی است، چون قاعدتاً آن موقع که به شاه حمله کرد اینان حتی نگذاشتند 24 ساعت از اعلام رسمی نام رئیس جمهور امریکا بگذرد.
آیا هنگام سخنرانی امام علیه کاپیتولاسیون شما در قم حضور داشتید؟ عکسالعمل شما پس از تبعید امام خمینی چگونه بود؟
نه، همان طور که قبلاً گفتم من در سال 43 برای تدریس در حوزه جدیدالتأسیس سمنان، به آنجا رفتم و در حین ادامه تحصیل دوره مقدمات را به طلبههای تازه وارد درس میدادم. در آنجا آقایان عظام صالحی مازندرانی، لنکرانی و عالی حضور داشتند. در آن زمان وقتی اعلامیه و نوار سخنرانی حضرت امام در مورد کاپیتولاسیون پخش شد ما دو سه نفر طلبه که در مدرسه صادقیه سمنان درس میخواندیم: آقایان علیاکبر ادب، محمدباقر عبدوس و حسن آبادی با وجود مخالفت علمای بزرگ سمنان و اینکه مصلحت نمیدانستند در سمنان کاری صورت بگیرد، مخفیانه به دور یکدیگر جمع شدیم و چند اطلاعیۀ دستی در ورق A4 نوشتیم و در آن با خط درشت قید کردیم: «زعیم بزرگ، رهبر عظیمالشأن و مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیتالله
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 16 العظمی خمینی تبعید شدند.». فکر میکنم شب اول ماه رجب و شب شهادت امام هادی(ع) بود و در مدرسه جلسه روضه گرفته بودند. وقتی من خواستم این اطلاعیه را روی در مسجد سمنان بزنم دستگیر شدم و مرا به کلانتری بردند و بعد هم آنها را دستگیر کردند. مدت دو ماه و اندی در زندان بودم. اما به خاطر اینکه تازه به سن قانونی رسیده بودم با وساطت علمای سمنان آزاد گشتم. به خاطر فشار ساواک به علمای درجه اول علیالخصوص آیتالله علامه صالحی مازندرانی سمنانی، از من خواسته شد که سمنان را ترک کنم و برای ادامه تحصیل به قم بروم. من هم بنا به دستور ایشان این کار را کردم.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 17