آیا درس حکومت اسلامی امام فقط در نجف تدریس میشد یا در جاهای دیگر هم شنونده داشت؟ یعنی برای تبلیغ نوار و جزوات آن به جاهای دیگر ارسال میگشت؟
نوار اولین درس حکومت اسلامی را بنده مأموریت پیدا کردم که خدمت آیتالله صدر ببرم. به خانه ایشان رفتم و در آن اطاق که از مراجعهکنندگان پذیرایی میکردند نشستم و سلام کردم و نوار را بعد از احوال پرسی خدمت ایشان دادم و گفتم
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 57 این اولین نواری است که آوردهام خدمت جنابعالی تا گوش کنید. ایشان گفتند چرا این مبحث را علمای دیگر نمیگویند و آنها به این مسأله توجه ندارند. اما آیتالله صدر با دید بالایی که داشتند و تشکیل چنین درسی را شنیده بودند خوشحال شدند و اظهار خوشحالی کردند از اینکه حضرت امام خمینی بعد از مدتها به درس حکومت اسلامی توجه کردند و آرزو کردند که ای کاش علمای دیگر هم به آن توجه کنند. به همین دلیل وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و امام به ایران آمدند آیتالله صدر برای ایشان پیغام فرستادند که من به ایران بیایم یا در اینجا بمانم. امام نظرشان این بود که آنجا بماند. این بسیار مهم است که یک عالم بزرگ در حد مرجعیت که در عراق مقلدین و شاگردانی هم داشت از امام کسب تکلیف کند.
در کتاب زندگی نامه آیتالله صدر هم قید شده است که ایشان به شاگردانشان گفت: «ذوبوا فی الامام کما ذاب فیالاسلام» همان طور که امام در اسلام ذوب شد شما هم در امام ذوب شوید و به شاگردان خودش سفارش میکرد که به امام علاقه داشته باشید و مطیع ایشان باشید.
در جایی نیز خاطرهای از ایشان ذکر کردهاند که ایشان در ارزش و اهمیت حکومت اسلامی فرمودند: «من افتخار میکنم که در این حکومت اسلامی در جایی دفتردار باشم و نویسنده و محرر باشم و خدمتگزاری آن را بکنم.»
بعد از اتمام مأموریت من درس حکومت اسلامی امام به صورت جزواتی به زبان عربی درآمد و خود من و یکی از دوستانم چند گونی از این جزوات را پر کردیم و با خود به بصره برده و در دانشگاه و بعضی جاهای علمی دیگر علیالخصوص در میان جوانان شیعه پخش کردیم.
آیا خود امام دستور پخش نوار و جزوات درسشان را به شما دادند؟ یعنی خود امام به شما دستور دادند که نوار را به دست آیتالله صدر برسانید؟
نه، من از این بابت چیزی از امام نشنیدم. اطرافیان امام هم ماها بودیم. وقتی میدیدیم نظر امام این است که درس حکومت اسلامی و جزوات و نوارهای آن پخش بشود اقدام به پخش آن میکردیم. اصولاً ما کاری خلاف نظر امام انجام نمیدادیم. اما
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 58 اینکه امام خودشان دستور دهند که این کار را انجام دهید و یا به این شکل انجام دهید نبود.
حاج آقا مصطفی خودشان در این قضایا بودند و برای پیاده و چاپ شدنش باید از امام پول میگرفتیم. قرار بود که پس از چاپ جزوات با علما تماس بگیریم و جزوات را به آنها برسانیم تا همه از عقاید و نظریات امام خمینی مطلع بشوند به همین دلیل من نوارهای ایشان را برای آیتالله صدر بردم.
در آن موقع آیتالله صدر چه موقعیتی داشته است؟ آیا مرجعیت داشتند؟ و آیا ایشان ارتباطی با امام در مدتی که در نجف بودند داشتند یا نه؟
نه، مرجعیت نداشتند. ایشان مرجع نبودند. به عنوان یکی از اساتید درس خارج حوزه نجف درس میدادند و تا زمانی که من در نجف بودم ارتباطی با امام نداشتند.
آیا به ایران هم فرستادید؟
در ایران به عنوان خطمشی حکومت اسلامی برای همه مطرح شد و به ایران فرستاده شد و توسط دوستان در قالب کتابهای متعددی نوشته و پخش شد. الآن هم حکومت اسلامی وجود دارد. این مبحث در قالب درس ولایت فقیه مطرح است و تدریس میشود و بر اساس همان ولایت پدر و جد نامگذاری شده است و در واقع موضوع ولایت بر مؤمنین است که میبایست توسط فقیه جامع الشرایط انجام شود و آن حاکمیت فقیه و حکومت اسلامی است. این درس یک امید و حیات مجدد به جامعه اسلام و عالم تشیع داد.
امام در آن زمان تکلیف علما و فضلای جامعه اسلامی را چه میدانستند؟
تقریباً اواسط درس حکومت اسلامی روزی عدهای از فضلا و شاگردان درس حضرت امام جمع شدند و به خانه حضرت امام آمدند و عرض کردند حالا که شما در درس حکومت اسلامی این همه مسؤولیت را بیان کردید تکلیف ما چیست؟ و باید چه کار کنیم؟ ما باید الآن به فکر بیفتیم و حکومت اسلامی درست کنیم؟ برویم کارهای نظامی انجام دهیم و مبارزات مسلحانه زمینههای حرکت علیه شاه را به وجود آوریم؟ تکلیف ما به عنوان قشر روحانیون چیست؟
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 59 امام اینها را شنیدند و چیزی نگفتند، اما روز بعد که به کلاس درس رفتند در حین درس فرمودند: وظیفه شما ابلاغ و اعلام اسلام است. شما باید تلاش کنید اسلام را معرفی کنید و اسلام فقط در قالب نماز و روزه و یک سلسله مسائل به اصطلاح طهارت، نجاست و این جور مسائل عادی و مقدماتی و عبادات نیست.
دنیای ما، جوانان، شیعیان و درس خواندههای ما هیچ خبری از اسلام ندارند. اینها خیال میکنند اسلام فقط منحصر به همین چند باب است و حال آن که ما بیش از پنجاه باب فقهی داریم و شما باید تلاش کنید که اسلام را آن گونه که هست برای مردم معرفی کنید. بله امام گفتند احتیاج نیست شما گروه نظامی تشکیل دهید بروید. شما کار خودتان را انجام دهید و در پی تبلیغ اسلام باشید، و ما میبینیم همان چیزی که امام گفتند تحقق پیدا کرد. امام فرمودند: شما کاری نداشته باشید، اسلام واقعی را تبلیغ کنید مردم خودشان به دنبال حکومت اسلامی و ولایت فقیه میروند و تبلیغ همین اسلام ظلم ستیز بود که منجر به حرکت عظیم مردم پس از 19 دی شد. حرکت 19 دی هم به دلیل آن مقاله زنندهای بود که رژیم بعد از فوت حاج آقا مصطفی خمینی درباره امام نوشت. همان طور که میدانید این مقاله به نام رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات بود که خودش باعث جرقه شد و دودمان رژیم پهلوی را سوزاند.
بحث حکومت اسلامی بحثی بود که هم برای دولت ایران و هم حکومت بعثی عراق خطر آفرین بود. لطف کنید راجع به موضعگیریهای آنها صحبت کنید؟
دولت ایران که خیلی نگران و ناراحت بود و میخواست به هر طریق که شده امام گوشهنشین و گوشهگیر شود و از نام و نشان بیفتد. وقتی میدید که امام در جهان اسلام به عنوان یک نجاتبخش و به عنوان یک رهبر بزرگ جهان اسلام مطرح شده است و طرحی برای نجات نقشه ایران و اسلام دارد، با تمام وجود در برابر او ایستادگی کرد و حتی از طریق تهمت و افترا وارد شد به طوری که من به یاد دارم آن زمانی که امام هنوز در تهران بودند، دستگاه پهلوی یک عربی را در فرودگاه گرفت که یک چمدانی همراهش بود و آن را در تلویزیون نشان داد. یک چمدان پر از پول و دلار همراه داشت. رژیم پهلوی اعلام کرد: این چمدان را از طرف عبدالناصر برای امام آورده
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 60 است. اما امام چون جایگاهی بالاتر از این حرفها داشتند و این تهمتها به ایشان نمیچسبید در چشم مردم و مبارزین عزیزتر شدند. وقتی هم که رژیم پهلوی بعد از آن جریانات 15 خرداد ایشان را دستگیر و زندانی و سپس تبعید کرد به هیچ وجه از محبوبیت امام کاسته نشد و دستگاه از این طریق نتوانست شخصیت امام را خرد کند یا بشکند. رژیم هر کس را که جزوه امام، علیالخصوص جزوه حکومت اسلامی ایشان را داشت دستگیر میکرد. من به یاد دارم که مجموعهای از این جزوات را آقای ابوترابی برای ایران میبرد. ما و چند نفر دیگر جزوات را برای ایشان جاسازی کردیم. ولی این قضیه لو رفت و وقتی ایشان وارد مرز خسروی شدند همان جا او را دستگیر و زندانی کردند. البته ما از طرق مختلف و توسط افراد گوناگونی جزوات و نوارهای امام را به ایران میرساندیم. اما دولت عراق به خاطر اختلافاتی که با دولت ایران داشت و مشکلاتی که بر سر خلیج فارس داشت عکسالعملی نشان نمیدادند و جلوی پخش شدن جزوات و نوارهای امام را نمیگرفت. حتی اطلاعیه امام علیه اسرائیل را من و چند تن از دوستانم به دانشگاه بغداد بردیم و پخش کردیم و هیچ ترسی از پخش کردن نداشتیم. حتی در رادیوی فارسی عراق علیه اقدامات ایران صحبت شد و صدای روحانیت برنامه ویژهای داشت.
اما از سال 57 صدام به سفارش امریکا فشار را بر امام زیاد کرد تا امام مجبور شود عراق را ترک کند. موضعگیری امام هم نسبت به حکومت بعث عراق به گونهای بود که سکوت نمیکرد و قوی در مقابل آنان ایستادگی و موضعگیری مینمود.
آیا امام در ایام تبعید در عراق تصور بازگشت به ایران را داشتند و فکر میکردند که با توجه به شرایط سیاسی حاکم بر ایران یک روز بتوانند از موضع یک رهبر یا انسان پیروزمند به ایران برگردند؟
این را دقیقاً نمیتوانم بگویم. وقتی مسأله حکومت اسلامی مطرح شد عدهای از طلاب نزد امام آمدند و از ایشان تکلیف را پرسیدند و گفتند اگر حکومت اسلامی واجب است، مبارزه با طاغوت هم واجب است و حتماً میبایست حکومت اسلامی تشکیل داد. آیا در این صورت ولی فقیه میبایست حکومت تشکیل دهد.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 61 در آن زمان اختلاف نظر بر روی اینکه ولایت فقیه ولایت حکومتی دارد یا ندارد اگر دارد باید ولی فقیه تلاش کند که حکومت به وجود بیاورد و ولایت خودش را حاکم کند یا نه؟ بدیهی است عدهای معتقد بودند که میبایست تلاش کند و آن را به دست بیاورد. و عده دیگر میگفتند لازم نیست آن را به وجود بیاورد بلکه اگر در جایی حکومتی درست شد به ولی فقیه گفتند شما تشریف بیاورید و حکومت کنید باید برود. یعنی ولایت فقیه بر اساس درخواست به وجود میآید به اصطلاح به آن میگویند تنفیذ و اجرایش این است که ولی دنبال آن برود حتی اگر خطر داشته باشد. وقتی عدهای از طلبهها خدمت امام رسیدند و گفتند وظیفه ما چیست؟ آیا باید سلاح در دست بگیریم و گروه نظامی تشکیل دهیم، تعلیمات نظامی ببینیم و مبارزه نظامی را شروع کنیم؟ یا اینجا درسمان را ادامه دهیم؟ امام فرمودند: شماها نمیخواهد هیچ کاری بکنید فقط اسلام را آن گونه که هست معرفی کنید. مردم خودشان قیام میکنند و حکومت تشکیل میدهند. نشاندهنده چنین انتظاری هست حرفهای امام در مورد شاه که میگفت من تو را بیرون میکنم و من به کمک این ملت تو را بیرون میکنم بیانگر نوعی بینش امید و انتظار است.
شاید در این مورد بتوان به خواب و پیشگویی هم اشاره کرد؛ طوری که من شنیدم آقای کشمیری خوابی را دیده بود که آن را برای امام نقل کرد. و آن خواب را به اینکه امام شاه را از بین میبرند و حکومت تشکیل خواهند داد تعبیر کرده بود.
ولی اساساً حضرت امام در طول مبارزات خود قدم به قدم بسیار دقیق و با شناخت عمیق گام برداشت و از فرصتهای به دست آمده نهایت استفاده را کرد تا در نهایت به انقلاب اسلامی و ایجاد حکومت ولایت فقیه برسد.
آیا شما در مدتی که در نجف بودید با اعضای انجمن اسلامی اروپا مثل آقای دکتر یزدی، صادق طباطبایی و... که به نجف آمد و رفت داشتند برخورد داشتید؟ و اصلاً خودتان تبلیغ میکردید؟
نه، من با هیچ کدام از آنها ارتباط نداشتم، اینها ارتباطشان بعداً شکل گرفت. در اواخر دوران مبارزات که من در ایران بودم ارتباط انجمن اسلامی اروپا و امریکا با
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 62 بیت رهبری شکل گرفت.
بعد از رحلت آیتالله حکیم یعنی مدتی که از پخش کتب و جزوات حکومت اسلامی میگذشت طیف وسیعی از جوانان به امام خمینی گرایش پیدا کردند و مقلد ایشان شدند. گروهی از این جوانان در اروپا و امریکا بودند. ولی من با آنها ارتباطی نداشتم. البته من خودم وقتی به لباس روحانیت ملبس شدم دوست داشتم تبلیغ کنم و به روستاهای اطراف نجف میرفتم و به تبلیغ میپرداختم. اما بعد از درگیری بین ایران و عراق در زمان شاه ایرانیها در رفت و آمدهای خود محدود شدند چون در صورت نداشتن اجازه تردد آنها را میگرفتند. از ماه رمضان 1347 بود که من برای تبلیغ به روستایی در اطراف شهر هنش سوریه به نام دله بوس رفتم.
سال اول فقط ماه رمضان در آنجا بودم اما از سال بعد در آنجا ساکن شدم. پس از دو سال به لبنان رفتم. هدفم تبلیغ بود و اعتقاد داشتم اگر تبلیغ نباشد درس خواندن ما در حوزه فایدهای ندارد؛ به خصوص آن که طلبههای نجف تبلیغ نمیرفتند عده کمی از آنها به کویت و ایران سفر میکردند.
من برای تبلیغ به لبنان رفتم و مدتی در آنجا به تبلیغ پرداختم. کمکم ایرانیها را بیرون کردند و من دیدم که برگشتن به نجف مشکل است. البته من خدمت امام آمدم گزارشی از فعالیتهایی که در لبنان کردم و عکس زیبایی از امام چاپ کردم و به ایشان دادم. امام ناراحت شدند که چرا عکس چاپ کردید و اجازه پخش آن را ندادند. من به امام عرض کردم که این اقدام بانی مستقل دارد و از سهم امام خرج نشده است. بنابراین اجازه پخش آن را گرفتم. امام هیچ گاه راضی نبودند در راه تبلیغ خط ایشان پولی خرج شود علیالخصوص از سهم امام. بعد از آن به لبنان برگشتم و حدود 5 / 2 سال در لبنان بودم و بعد به ایران آمدم.
شما چه موقع به ایران برگشتید؟
من سال 1351 شمسی به ایران برگشتم و یک ماه و خردهای در ایران بودم. وقتی میخواستم به لبنان برگردم ساواک من را گرفت و حدود یک ماه در زندان انفرادی بودم. سپس آزاد شدم و به لبنان برگشتم. چند ماهی آنجا ماندم و بعد به ایران برگشتم
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 63 و بعد از ازدواج برای ادامه تحصیل به قم رفتم و تا سال 1357 به تحصیل اشتغال داشتم و در درس خارج آیات عظام شیخ کاظم تبریزی، وحید خراسانی، مشکینی، ملکوتی شرکت کردم.
آیا با امام هم خداحافظی کردید؟
بله سر راه به دیدار امام رفتم و با ایشان خداحافظی کردم و اجازه رفتن به ایران را گرفتم.
شما کی ازدواج کردید؟
کمی بعد از بازگشت به ایران در سال 1351.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 64