فصل اول: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین محمدحسن اختری
پخش نوارهای درس حکومت اسلامی
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

پخش نوارهای درس حکومت اسلامی

‏ آیا درس حکومت اسلامی امام فقط در نجف تدریس می‏‏‌‏‏شد یا در جاهای دیگر هم ‏‎ ‎‏شنونده داشت؟ یعنی برای تبلیغ نوار و جزوات آن به جاهای دیگر ارسال می‏‏‌‏‏گشت؟‏

‏ نوار اولین درس حکومت اسلامی را بنده مأموریت پیدا کردم که خدمت ‏‎ ‎‏آیت‏‏‌‏‏الله صدر ببرم. به خانه ایشان رفتم و در آن اطاق که از مراجعه‏‏‌‏‏کنندگان پذیرایی ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کردند نشستم و سلام کردم و نوار را بعد از احوال پرسی خدمت ایشان دادم و گفتم ‏


‏این اولین نواری است که آورده‏‏‌‏‏ام خدمت جنابعالی تا گوش کنید. ایشان گفتند چرا این ‏‎ ‎‏مبحث را علمای دیگر نمی‏‏‌‏‏گویند و آن‌ها به این مسأله توجه ندارند. اما آیت‏‏‌‏‏الله صدر با ‏‎ ‎‏دید بالایی که داشتند و تشکیل چنین درسی را شنیده بودند خوشحال شدند و اظهار ‏‎ ‎‏خوشحالی کردند از این‏‏‌‏‏که حضرت امام خمینی بعد از مدت‏‏‌‏‏ها به درس حکومت ‏‎ ‎‏اسلامی توجه کردند و آرزو کردند که ای کاش علمای دیگر هم به آن توجه کنند. ‏‎ ‎‏به همین دلیل وقتی انقلاب اسلامی پیروز شد و امام به ایران آمدند آیت‏‏‌‏‏الله صدر برای ‏‎ ‎‏ایشان پیغام فرستادند که من به ایران بیایم یا در این‏‏‌‏‏جا بمانم. امام نظرشان این بود که ‏‎ ‎‏آنجا بماند. این بسیار مهم است که یک عالم بزرگ در حد مرجعیت که در عراق ‏‎ ‎‏مقلدین و شاگردانی هم داشت از امام کسب تکلیف کند.‏

‏در کتاب ‏‏زندگی نامه آیت‏‏‌‏‏الله صدر‏‏ هم قید شده است که ایشان به شاگردانشان ‏‎ ‎‏گفت: «ذوبوا فی الامام کما ذاب فی‏‏‌‏‏الاسلام» همان طور که امام در اسلام ذوب شد شما ‏‎ ‎‏هم در امام ذوب شوید و به شاگردان خودش سفارش می‏‏‌‏‏کرد که به امام علاقه داشته ‏‎ ‎‏باشید و مطیع ایشان باشید.‏

‏در جایی نیز خاطره‏‏‌‏‏ای از ایشان ذکر کرده‏‏‌‏‏اند که ایشان در ارزش و اهمیت حکومت ‏‎ ‎‏اسلامی فرمودند: «من افتخار می‏‏‌‏‏کنم که در این حکومت اسلامی در جایی دفتردار باشم ‏‎ ‎‏و نویسنده و محرر باشم و خدمتگزاری آن را بکنم.»‏

‏بعد از اتمام مأموریت من درس حکومت اسلامی امام به صورت جزواتی به زبان ‏‎ ‎‏عربی درآمد و خود من و یکی از دوستانم چند گونی از این جزوات را پر کردیم و با ‏‎ ‎‏خود به بصره برده و در دانشگاه و بعضی جاهای علمی دیگر علی‌الخصوص در میان ‏‎ ‎‏جوانان شیعه پخش کردیم.‏

‏ آیا خود امام دستور پخش نوار و جزوات درسشان را به شما دادند؟ یعنی خود ‏‎ ‎‏امام به شما دستور دادند که نوار را به دست آیت‏‏‌‏‏الله صدر برسانید؟‏

‏ نه، من از این بابت چیزی از امام نشنیدم. اطرافیان امام هم ماها بودیم. وقتی ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏دیدیم نظر امام این است که درس حکومت اسلامی و جزوات و نوارهای آن پخش ‏‎ ‎‏بشود اقدام به پخش آن می‏‏‌‏‏کردیم. اصولاً ما کاری خلاف نظر امام انجام نمی‏‏‌‏‏دادیم. اما ‏


‏این‏‏‌‏‏که امام خودشان دستور دهند که این کار را انجام دهید و یا به این شکل انجام دهید ‏‎ ‎‏نبود.‏

‏حاج آقا مصطفی خودشان در این قضایا بودند و برای پیاده و چاپ شدنش باید از ‏‎ ‎‏امام پول می‏‏‌‏‏گرفتیم. قرار بود که پس از چاپ جزوات با علما تماس بگیریم و جزوات ‏‎ ‎‏را به آن‌ها برسانیم تا همه از عقاید و نظریات امام خمینی مطلع بشوند به همین دلیل ‏‎ ‎‏من نوارهای ایشان را برای آیت‏‏‌‏‏الله صدر بردم.‏

‏ در آن موقع آیت‏‏‌‏‏الله صدر چه موقعیتی داشته است؟ آیا مرجعیت داشتند؟ و آیا ‏‎ ‎‏ایشان ارتباطی با امام در مدتی که در نجف بودند داشتند یا نه؟‏

‏ نه، مرجعیت نداشتند. ایشان مرجع نبودند. به عنوان یکی از اساتید درس خارج ‏‎ ‎‏حوزه نجف درس می‏‏‌‏‏دادند و تا زمانی که من در نجف بودم ارتباطی با امام نداشتند.‏

‏ آیا به ایران هم فرستادید؟‏

‏ در ایران به عنوان خط‏‏‌‏‏مشی حکومت اسلامی برای همه مطرح شد و به ایران ‏‎ ‎‏فرستاده شد و توسط دوستان در قالب کتاب‏‏‌‏‏های متعددی نوشته و پخش شد. الآن هم ‏‎ ‎‏حکومت اسلامی وجود دارد. این مبحث در قالب درس ولایت فقیه مطرح است و ‏‎ ‎‏تدریس می‏‏‌‏‏شود و بر اساس همان ولایت پدر و جد نامگذاری شده است و در واقع ‏‎ ‎‏موضوع ولایت بر مؤمنین است که می‏‏‌‏‏بایست توسط فقیه جامع الشرایط انجام شود و ‏‎ ‎‏آن حاکمیت فقیه و حکومت اسلامی است. این درس یک امید و حیات مجدد به جامعه ‏‎ ‎‏اسلام و عالم تشیع داد.‏

‏ امام در آن زمان تکلیف علما و فضلای جامعه اسلامی را چه می‏‏‌‏‏دانستند؟‏

‏ تقریباً اواسط درس حکومت اسلامی روزی عده‏‏‌‏‏ای از فضلا و شاگردان درس ‏‎ ‎‏حضرت امام جمع شدند و به خانه حضرت امام آمدند و عرض کردند حالا که شما ‏‎ ‎‏در درس حکومت اسلامی این همه مسؤولیت را بیان کردید تکلیف ما چیست؟ و باید ‏‎ ‎‏چه کار کنیم؟ ما باید الآن به فکر بیفتیم و حکومت اسلامی درست کنیم؟ برویم کارهای ‏‎ ‎‏نظامی انجام دهیم و مبارزات مسلحانه زمینه‏‏‌‏‏های حرکت علیه شاه را به وجود آوریم؟ ‏‎ ‎‏تکلیف ما به عنوان قشر روحانیون چیست؟‏


‏امام این‏‏‌‏‏ها را شنیدند و چیزی نگفتند، اما روز بعد که به کلاس درس رفتند در حین ‏‎ ‎‏درس فرمودند: وظیفه شما ابلاغ و اعلام اسلام است. شما باید تلاش کنید اسلام را ‏‎ ‎‏معرفی کنید و اسلام فقط در قالب نماز و روزه و یک سلسله مسائل به اصطلاح ‏‎ ‎‏طهارت، نجاست و این جور مسائل عادی و مقدماتی و عبادات نیست.‏

‏دنیای ما، جوانان، شیعیان و درس خوانده‏‏‌‏‏های ما هیچ خبری از اسلام ندارند. این‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏خیال می‏‏‌‏‏کنند اسلام فقط منحصر به همین چند باب است و حال آن که ما بیش از پنجاه ‏‎ ‎‏باب فقهی داریم و شما باید تلاش کنید که اسلام را آن گونه که هست برای مردم ‏‎ ‎‏معرفی کنید. بله امام گفتند احتیاج نیست شما گروه نظامی تشکیل دهید بروید. شما کار خودتان را انجام دهید و در پی تبلیغ اسلام باشید، و ما می‏‏‌‏‏بینیم همان چیزی که امام ‏‎ ‎‏گفتند تحقق پیدا کرد. امام فرمودند: شما کاری نداشته باشید، اسلام واقعی را تبلیغ کنید مردم خودشان به دنبال حکومت اسلامی و ولایت فقیه می‏‏‌‏‏روند و تبلیغ همین اسلام ‏‎ ‎‏ظلم ستیز بود که منجر به حرکت عظیم مردم پس از 19 دی شد. حرکت 19 دی هم ‏‎ ‎‏به‌ دلیل آن مقاله زننده‏‏‌‏‏ای بود که رژیم بعد از فوت حاج آقا مصطفی خمینی درباره امام ‏‎ ‎‏نوشت. همان طور که می‏‏‌‏‏دانید این مقاله به نام رشیدی مطلق در روزنامه ‏‏اطلاعات‏‏ بود ‏‎ ‎‏که خودش باعث جرقه شد و دودمان رژیم پهلوی را سوزاند.‏

‏ بحث حکومت اسلامی بحثی بود که هم برای دولت ایران و هم حکومت بعثی ‏‎ ‎‏عراق خطر آفرین بود. لطف کنید راجع به موضع‏‏‌‏‏گیری‏‏‌‏‏های آن‌ها صحبت کنید؟‏

‏ دولت ایران که خیلی نگران و ناراحت بود و می‏‏‌‏‏خواست به هر طریق که شده ‏‎ ‎‏امام گوشه‏‏‌‏‏نشین و گوشه‏‏‌‏‏گیر شود و از نام و نشان بیفتد. وقتی می‏‏‌‏‏دید که امام در ‏‎ ‎‏جهان اسلام به عنوان یک نجات‏‏‌‏‏بخش و به عنوان یک رهبر بزرگ جهان اسلام مطرح ‏‎ ‎‏شده است و طرحی برای نجات نقشه ایران و اسلام دارد، با تمام وجود در برابر او ‏‎ ‎‏ایستادگی کرد و حتی از طریق تهمت و افترا وارد شد به طوری که من به یاد دارم آن ‏‎ ‎‏زمانی که امام هنوز در تهران بودند، دستگاه پهلوی یک عربی را در فرودگاه گرفت که ‏‎ ‎‏یک چمدانی همراهش بود و آن را در تلویزیون نشان داد. یک چمدان پر از پول و دلار ‏‎ ‎‏همراه داشت. رژیم پهلوی اعلام کرد: این چمدان را از طرف عبدالناصر برای امام آورده ‏


‏است. اما امام چون جایگاهی بالاتر از این حرف‏‏‌‏‏ها داشتند و این تهمت‏‏‌‏‏ها به ایشان ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏چسبید در چشم مردم و مبارزین عزیزتر شدند. وقتی هم که رژیم پهلوی بعد از آن ‏‎ ‎‏جریانات 15 خرداد ایشان را دستگیر و زندانی و سپس تبعید کرد به هیچ وجه از ‏‎ ‎‏محبوبیت امام کاسته نشد و دستگاه از این طریق نتوانست شخصیت امام را خرد کند یا ‏‎ ‎‏بشکند. رژیم هر کس را که جزوه امام، علی‏‏‌‏‏الخصوص جزوه حکومت اسلامی ایشان را ‏‎ ‎‏داشت دستگیر می‏‏‌‏‏کرد. من به یاد دارم که مجموعه‏‏‌‏‏ای از این جزوات را آقای ابوترابی ‏‎ ‎‏برای ایران می‏‏‌‏‏برد. ما و چند نفر دیگر جزوات را برای ایشان جاسازی کردیم. ولی این ‏‎ ‎‏قضیه لو رفت و وقتی ایشان وارد مرز خسروی شدند همان جا او را دستگیر و زندانی ‏‎ ‎‏کردند. البته ما از طرق مختلف و توسط افراد گوناگونی جزوات و نوارهای امام را به ‏‎ ‎‏ایران می‏‏‌‏‏رساندیم. اما دولت عراق به خاطر اختلافاتی که با دولت ایران داشت و ‏‎ ‎‏مشکلاتی که بر سر خلیج فارس داشت عکس‏‏‌‏‏العملی نشان نمی‏‏‌‏‏دادند و جلوی ‏‎ ‎‏پخش شدن جزوات و نوارهای امام را نمی‏‏‌‏‏گرفت. حتی اطلاعیه امام علیه اسرائیل را ‏‎ ‎‏من و چند تن از دوستانم به دانشگاه بغداد بردیم و پخش کردیم و هیچ ترسی از ‏‎ ‎‏پخش کردن نداشتیم. حتی در رادیوی فارسی عراق علیه اقدامات ایران صحبت شد و ‏‎ ‎‏صدای روحانیت برنامه ویژه‏‏‌‏‏ای داشت.‏

‏اما از سال 57 صدام به سفارش امریکا فشار را بر امام زیاد کرد تا امام مجبور شود ‏‎ ‎‏عراق را ترک کند. موضع‏‏‌‏‏گیری امام هم نسبت به حکومت بعث عراق به گونه‏‏‌‏‏ای بود که ‏‎ ‎‏سکوت نمی‏‏‌‏‏کرد و قوی در مقابل آنان ایستادگی و موضع‏‏‌‏‏گیری می‏‏‌‏‏نمود.‏

‏ آیا امام در ایام تبعید در عراق تصور بازگشت به ایران را داشتند و فکر می‏‏‌‏‏کردند ‏‎ ‎‏که با توجه به شرایط سیاسی حاکم بر ایران یک روز بتوانند از موضع یک رهبر یا ‏‎ ‎‏انسان پیروزمند به ایران برگردند؟‏

‏ این را دقیقاً نمی‏‏‌‏‏توانم بگویم. وقتی مسأله حکومت اسلامی مطرح شد عده‏‏‌‏‏ای از ‏‎ ‎‏طلاب نزد امام آمدند و از ایشان تکلیف را پرسیدند و گفتند اگر حکومت اسلامی ‏‎ ‎‏واجب است، مبارزه با طاغوت هم واجب است و حتماً می‏‏‌‏‏بایست حکومت اسلامی ‏‎ ‎‏تشکیل داد. آیا در این صورت ولی فقیه می‏‏‌‏‏بایست حکومت تشکیل دهد.‏


‏در آن زمان اختلاف نظر بر روی این‏‏‌‏‏که ولایت فقیه ولایت حکومتی دارد یا ندارد ‏‎ ‎‏اگر دارد باید ولی فقیه تلاش کند که حکومت به وجود بیاورد و ولایت خودش را ‏‎ ‎‏حاکم کند یا نه؟ بدیهی است عده‏‏‌‏‏ای معتقد بودند که می‏‏‌‏‏بایست تلاش کند و آن را ‏‎ ‎‏به دست بیاورد. و عده دیگر می‏‏‌‏‏گفتند لازم نیست آن را به وجود بیاورد بلکه اگر ‏‎ ‎‏در جایی حکومتی درست شد به ولی فقیه گفتند شما تشریف بیاورید و حکومت کنید ‏‎ ‎‏باید برود. یعنی ولایت فقیه بر اساس درخواست به وجود می‏‏‌‏‏آید به اصطلاح به آن ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏گویند تنفیذ و اجرایش این است که ولی دنبال آن برود حتی اگر خطر داشته باشد. ‏‎ ‎‏وقتی عده‏‏‌‏‏ای از طلبه‏‏‌‏‏ها خدمت امام رسیدند و گفتند وظیفه ما چیست؟ آیا باید سلاح ‏‎ ‎‏در دست بگیریم و گروه نظامی تشکیل دهیم، تعلیمات نظامی ببینیم و مبارزه نظامی را ‏‎ ‎‏شروع کنیم؟ یا این‏‏‌‏‏جا درسمان را ادامه دهیم؟ امام فرمودند: شماها نمی‏‏‌‏‏خواهد هیچ ‏‎ ‎‏کاری بکنید فقط اسلام را آن گونه که هست معرفی کنید. مردم خودشان قیام می‏‏‌‏‏کنند و ‏‎ ‎‏حکومت تشکیل می‏‏‌‏‏دهند. نشان‏‏‌‏‏دهنده چنین انتظاری هست حرف‏‏‌‏‏های امام در مورد شاه ‏‎ ‎‏که می‏‏‌‏‏گفت من تو را بیرون می‏‏‌‏‏کنم و من به کمک این ملت تو را بیرون می‏‏‌‏‏کنم بیانگر ‏‎ ‎‏نوعی بینش امید و انتظار است.‏

‏شاید در این مورد بتوان به خواب و پیش‌گویی هم اشاره کرد؛ طوری که من شنیدم ‏‎ ‎‏آقای کشمیری خوابی را دیده بود که آن را برای امام نقل کرد. و آن خواب را به این‏‏‌‏‏که ‏‎ ‎‏امام شاه را از بین می‏‏‌‏‏برند و حکومت تشکیل خواهند داد تعبیر کرده بود.‏

‏ولی اساساً حضرت امام در طول مبارزات خود قدم به قدم بسیار دقیق و با شناخت ‏‎ ‎‏عمیق گام برداشت و از فرصت‏‏‌‏‏های به دست آمده نهایت استفاده را کرد تا در نهایت به ‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی و ایجاد حکومت ولایت فقیه برسد.‏

‏ آیا شما در مدتی که در نجف بودید با اعضای انجمن اسلامی اروپا مثل آقای ‏‎ ‎‏دکتر یزدی، صادق طباطبایی و... که به نجف آمد و رفت داشتند برخورد داشتید؟ و ‏‎ ‎‏اصلاً خودتان تبلیغ می‏‏‌‏‏کردید؟‏

‏ نه، من با هیچ کدام از آن‌ها ارتباط نداشتم، این‏‏‌‏‏ها ارتباط‌شان بعداً شکل گرفت. ‏‎ ‎‏در اواخر دوران مبارزات که من در ایران بودم ارتباط انجمن اسلامی اروپا و امریکا با ‏


‏بیت رهبری شکل گرفت.‏

‏بعد از رحلت آیت‏‏‌‏‏الله حکیم یعنی مدتی که از پخش کتب و جزوات حکومت ‏‎ ‎‏اسلامی می‏‏‌‏‏گذشت طیف وسیعی از جوانان به امام خمینی گرایش پیدا کردند و مقلد ‏‎ ‎‏ایشان شدند. گروهی از این جوانان در اروپا و امریکا بودند. ولی من با آن‌ها ارتباطی ‏‎ ‎‏نداشتم. البته من خودم وقتی به لباس روحانیت ملبس شدم دوست داشتم تبلیغ کنم و ‏‎ ‎‏به روستاهای اطراف نجف می‏‏‌‏‏رفتم و به تبلیغ می‏‏‌‏‏پرداختم. اما بعد از درگیری بین ایران ‏‎ ‎‏و عراق در زمان شاه ایرانی‏‏‌‏‏ها در رفت و آمدهای خود محدود شدند چون در صورت ‏‎ ‎‏نداشتن اجازه تردد آن‌ها را می‏‏‌‏‏گرفتند. از ماه رمضان 1347 بود که من برای تبلیغ به ‏‎ ‎‏روستایی در اطراف شهر هنش سوریه به نام دله بوس رفتم.‏

‏سال اول فقط ماه رمضان در آنجا بودم اما از سال بعد در آنجا ساکن شدم. پس از ‏‎ ‎‏دو سال به لبنان رفتم. هدفم تبلیغ بود و اعتقاد داشتم اگر تبلیغ نباشد درس خواندن ما ‏‎ ‎‏در حوزه فایده‏‏‌‏‏ای ندارد؛ به خصوص آن که طلبه‏‏‌‏‏های نجف تبلیغ نمی‏‏‌‏‏رفتند عده کمی از ‏‎ ‎‏آن‌ها به کویت و ایران سفر می‏‏‌‏‏کردند.‏

‏من برای تبلیغ به لبنان رفتم و مدتی در آنجا به تبلیغ پرداختم. کم‏‏‌‏‏کم ایرانی‏‏‌‏‏ها را ‏‎ ‎‏بیرون کردند و من دیدم که برگشتن به نجف مشکل است. البته من خدمت امام آمدم ‏‎ ‎‏گزارشی از فعالیت‏‏‌‏‏هایی که در لبنان کردم و عکس زیبایی از امام چاپ کردم و به ایشان ‏‎ ‎‏دادم. امام ناراحت شدند که چرا عکس چاپ کردید و اجازه پخش آن را ندادند. من به ‏‎ ‎‏امام عرض کردم که این اقدام بانی مستقل دارد و از سهم امام خرج نشده است. بنابراین ‏‎ ‎‏اجازه پخش آن را گرفتم. امام هیچ گاه راضی نبودند در راه تبلیغ خط ایشان پولی خرج ‏‎ ‎‏شود علی‏‏‌‏‏الخصوص از سهم امام. بعد از آن به لبنان برگشتم و حدود 5 / 2 سال در لبنان ‏‎ ‎‏بودم و بعد به ایران آمدم.‏

‏ شما چه موقع به ایران برگشتید؟‏

‏ من سال 1351 شمسی به ایران برگشتم و یک ماه و خرده‏‏‌‏‏ای در ایران بودم. وقتی ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏خواستم به لبنان برگردم ساواک من را گرفت و حدود یک ماه در زندان انفرادی ‏‎ ‎‏بودم. سپس آزاد شدم و به لبنان برگشتم. چند ماهی آنجا ماندم و بعد به ایران برگشتم ‏


‏و بعد از ازدواج برای ادامه تحصیل به قم رفتم و تا سال 1357 به تحصیل اشتغال ‏‎ ‎‏داشتم و در درس خارج آیات عظام شیخ کاظم تبریزی، وحید خراسانی، مشکینی، ‏‎ ‎‏ملکوتی شرکت کردم.‏

‏ آیا با امام هم خداحافظی کردید؟‏

‏ بله سر راه به دیدار امام رفتم و با ایشان خداحافظی کردم و اجازه رفتن به ایران ‏‎ ‎‏را گرفتم.‏

‏ شما کی ازدواج کردید؟‏

‏ کمی بعد از بازگشت به ایران در سال 1351.‏