روز بعد از فوت مرحوم حاج آقا مصطفی به خدمت امام رفتم. امام به من دستور دادند که تاکسی برایشان آماده کنم. ایشان بعد از اینکه فهمیدند مرحوم حاج آقا مصطفی فوت کرده است، سه مرتبه «لاحول ولا قوۀ...» گفتند و بعد فرمودند: من نظر داشتم که مصطفی زنده بماند و برای مسلمین خدمت کند. تعبیر امام چنین بود که نظر داشتم چنین یا چنان بشود و هیچ اظهار ناراحتی نکردند. ما هم چون شنیده بودیم که اگر عقدهای برای کسی پیش بیاید بهتر است گریه کند تا خدای نکرده سکته عارض نشود؛ به آقای فرقانی که صدای خیلی خوبی داشت و مصیبت هم میخواند، گفتیم مصیبت بخواند تا امام قدری گریه کند و کمی عقدهاش خالی شود و خدای نکرده مسألهای برایش پیش نیاید. چون معمولاً امام در مصیبتخوانی خیلی گریه میکرد، به طوری که شانههایش میلرزید. به هر حال به آقای فرقانی گفتیم مصیبت بخواند. او هم مصیبت حضرت علیاکبر را با اشعار جانسوزی خواند ولی امام هیچ خم به ابرو نیاورد. اصلاً
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 112 حالت تأثر امام مشخص نبود و خودش به الطاف خفیه تعبیر میکرد. همان زمان مرحوم حاج احمد آقا نقل میکرد: کتابی از ایران آورده بودم که مربوط به منافقان بود و امام قصد داشت آن را دقیق بخواند به طوری که تمام مطالب در ذهنش باشد و هر روز چند ورق آن را میخواند. روزی که حاج آقا مصطفی فوت کرد، امام مقدار معین روزانهاش را از آن کتاب مطالعه کرد و ما هیچ وقت اظهار تأثر امام را ندیدیم.
در نجف برای حاج آقا مصطفی فواتحی گذاشتند و چون بعد از فوت آقای حکیم بود، شبیه فواتحی که برای ایشان گذاشته بودند، در تمام محلات و مدارس خیلی با عظمت برای حاج آقا مصطفی برگزار کردند. در مجلس که مربوط به یکی از طالبان علم عرب که شیخ خیلی متشخصی بود و بغدادیها روی او خیلی حساب میکردند برگزار شد، شیخ گفت: منشأ اینکه عربها در تمام مدارس و محلات برای مرحوم حاج آقا مصطفی فواتح گرفتند، سه چیز است. اول اینکه حاج آقا مصطفی فرزند امام است. دوم قضیه وجوهات و سهم امام است که بدون تبعیض و به یک اندازه بین همه تقسیم میشود و عربها که همیشه در رتبه دوم یا سوم بودند و افغانیها که در رتبه آخر بودند، علاقه خاصی به امام پیدا کردند و برای قدردانی از امام برای آقازادهاش این طور عزاداری میکنند و جهت دیگر، میزان وجوهات است و اینکه امام واقعاً نجف را آباد کرده است.
مرحوم حاج آقا مصطفی چند وصیتنامه نوشته بود ولی در وصیت آخری نوشته بود که من از مال دنیا چیزی ندارم، مال شخصی ندارم. به آقای اِشکوری ـ نوه مرحوم آقا سید محمدرضا اشکوری که خیلی با حاج آقا مصطفی نزدیک بود و حاج آقا مصطفی هم خیلی به او علاقه داشت ـ هر چه ادعا کرد طلب دارد بدهید. صغری خادمه هم چند ماه طلب دارد، آن را هم بدهید. کتابها هم ـ حاج آقا مصطفی کتابهای زیادی داشت که اکثراً هم کتابهای خوبی بودند ـ سهم امام است، مال شخصی نیست. اگر حسین درس خواند به او بدهید، اگر درس نخواند به مکتب امینی ـ که در نجف است ـ بدهید. علامه امینی کتابهای کتابخانه را که بسیار مفصل و به اسم حضرت امیر(ع) بود و کتابهای خطی و غیر خطی از جاهای مختلف جمع کرده
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 113 بود، به آستان قدس رضوی تحویل داد تا دولت نتواند به آنها دسترسی پیدا کند. به هر حال کل وصیت مرحوم حاج آقا مصطفی به حاجیه خانم همین بود.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 114