فصل چهارم: خاطرات آیت الله محمود قوچانی
تمدید اقامه من
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

تمدید اقامه من

‏ درباره خود شما چه تصمیمی اتخاذ شده بود و شما با قضیه اخراج چه برخوردی ‏‎ ‎‏داشتید؟‏

‏ در همان ایام یکی از دوستان از طرف مرحوم حاج آقا مصطفی به منزل ما آمد و ‏‎ ‎‏گفت که ایشان سلام رساندند و سؤال کردند که اگر احیاناً دایره خیلی ضیق و تنگ ‏‎ ‎‏بشود و فشار زیادی از سوی عراق بیاید باز شما مایل هستید در عراق بمانید یا اینکه با ‏‎ ‎‏بقیه افراد خارج می‏‏‌‏‏شوید؟ آن ایام من هم علاقه‏‏‌‏‏ای به نجف داشتم و هم تمایل داشتم ‏‎ ‎‏در خدمت امام باشم، دیگر اینکه بحث تحقیقات جواهرالکلام را داشتم که خیلی فشرده ‏‎ ‎‏روی آن کار می‏‏‌‏‏کردم و لازم بود حداقل برای یک سال و نیم یا دو سال در آنجا باشم ‏‎ ‎‏چون نسخه اصلی مرحوم جواهر فقط در نجف وجود داشت.در هر صورت، انگیزه‏‏‌‏‏های ‏‎ ‎‏متعددی برای ماندن وجود داشت لذا عرض کردم: اگر اقامت داشته باشم خیلی ‏‎ ‎‏خوشحال می‏‏‌‏‏شوم. آن فرد گفت: پس دو تا عکس بدهید که اقامتتان تمدید شود. مدتی ‏‎ ‎‏گذشت که جناب آقای دعایی‏‎[1]‎‏ دفتر اقامت تمدید شده ما را به دست من داد و این ‏


‏موضوع امتیاز فوق‏‏‌‏‏العاده‏‏‌‏‏ای برای طلبه‏‏‌‏‏ها بود.‏

‏قبل از این مسأله حضرت امام تمام مطبوعاتشان را به بنده واگذار کرده بودند و ‏‎ ‎‏دستخط مبارکشان را که مرقوم می‏‏‌‏‏داشتند همان کتاب مکاسب و‏‏ بیع‏‏ بود که به اندازه ‏‎ ‎‏چاپ یک جلد کتاب واگذار کرده بودند. شاید یک ماه قبل نیز من بسیاری از ‏‎ ‎‏بخش‏‏‌‏‏های آن را برای چاپ آماده کرده بودم. در این ایام اقامه من تمدید شد. لازمه ‏‎ ‎‏تمدید هم این بود که فرد می‏‏‌‏‏توانست مسافرتی بکند و العوده (بازگشت) بنماید. یعنی ‏‎ ‎‏از همان جا ویزای بازگشت را در خود عراق به فرد می‏‏‌‏‏دادند و لذا ما می‏‏‌‏‏توانستیم ‏‎ ‎‏مسافرت یکی ـ دو ماهه‏‏‌‏‏ای به ایران داشته باشیم که مدت‏‏‌‏‏ها بود این کار انجام نگرفته ‏‎ ‎‏بود. با تمدید اقامه در ذهن من و خانواده این موضوع تداعی شد که مسافرت ‏‎ ‎‏یکی ـ دو ماهه‏‏‌‏‏ای به ایران داشته باشیم هم به زیارت امام رضا(ع) برویم و هم دوستان ‏‎ ‎‏را دیدار کنیم. اولین کاری که کردم این بود که رفتم خدمت امام و از ایشان کسب ‏‎ ‎‏اجازه کردم و گفتم که اجازه می‏‏‌‏‏فرمایید چاپ این کتاب را برای دو یا سه ماه دیگر به ‏‎ ‎‏تأخیر بیندازم، چون حاج آقا مصطفی صحبتی فرمودند و اقامه ما تمدید شد اگر ‏‎ ‎‏عجله‏‏‌‏‏ای نباشد و اجازه بفرمایید من مسافرتی به ایران داشته باشم و بعد از دو ماه ‏‎ ‎‏برگردم و چاپ کتاب را شروع کنم. امام هم با آن بزرگواری و عنایت و سعه صدر ‏‎ ‎‏خاصی که داشتند فرمودند کار بسیار خوبی است، بچه‏‏‌‏‏ها را ببرید یک هوایی بخورند و ‏‎ ‎‏یک مسافرتی داشته باشید، هیچ عجله‏‏‌‏‏ای هم برای چاپ کتاب نیست، پس از بازگشت ‏‎ ‎‏از سفر به چاپ کتاب اقدام کنید.‏

‏خوب، من مقدمات کارهای سفر را آغاز کردم. یک هفته کمتر یا بیشتر گذشت. ‏‎ ‎‏یکی از دوستانی که در این گونه مسائل هم با اطلاع بود من را دید و گفت: فلانی ‏‎ ‎‏چه کار کرده‌ای؟ گفتم: چی شده؟ گفت: رفتی خدمت امام چه گفتی؟ گفتم: درباره چه ‏‎ ‎‏موضوعی؟ گفت: در رابطه با مسافرتت؟ موضوع ملاقاتم با امام را گفتم. گفت: آخر این ‏‎ ‎‏چه کاری بود؟ گفتم: چه شده؟ گفت: حضرت امام حاج آقا مصطفی را خواسته و ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏دانی چه برخوردی با حاج آقا مصطفی کرده و شدیداً به ایشان تشر زده که این ‏‎ ‎‏کارها و این غلط‏‏‌‏‏ها چه است؟ شما اقامه افراد خاصی را تمدید می‏‏‌‏‏کنید، این یعنی چه؟ ‏


‏من فرد خاصی ندارم، نزدیکترین افراد به من، پسرانم، برای من امتیازی با دیگران ‏‎ ‎‏ندارند. به چه مناسبت اقامه فلانی را برای تمدید دادید در حالی که دیگران در کنارش ‏‎ ‎‏بوده‏‏‌‏‏اند. امام برخورد عجیب و غریب با لحن شدید و پرخاشگرانه با حاج آقا مصطفی ‏‎ ‎‏کرده‏‏‌‏‏اند. آقای قوچانی این چه کاری بود که تو کردی؟‏

‏گفتم: والله من نمی‏‏‌‏‏دانستم و از روی سادگی خودم این گونه اقدامی انجام دادم اصلاً ‏‎ ‎‏هم به ذهنم نیامد که شاید امام از این قضیه بی‏‏‌‏‏خبر هستند و به فکرم نرسید که این کار ‏‎ ‎‏امر منکری است. متوجه شدم که غفلت من سبب شده کار زشتی پیش بیاید. لذا وقت ‏‎ ‎‏گرفتم و به عنوان عذرخواهی به منزل حاج آقا مصطفی رفتم و گفتم که آقا ببخشید، ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏دانستم و توجه نداشتم که احتمال دارد این موضوع نکته منفی هم داشته باشد. یک ‏‎ ‎‏شبه تشکری هم از ایشان کردم.‏

‏ایشان به طور مفصل وارد بحث شد و گفت که اولاً این اقدام تمدید اقامه هیچ گونه ‏‎ ‎‏ارتباطی با امام ندارد، اصلاً ایشان از این قضایا خبر نداشتند و البته به من هم ارتباط ‏‎ ‎‏ندارد چون من هم به عنوان واسطه هستم نسبت به عزیزانی که در نجف هستند و ‏‎ ‎‏محبت و علاقه دارند. یکی از آن افراد هم شما هستید و ما حلقه‏‏‌‏‏های متعددی تنظیم ‏‎ ‎‏کرده بودیم. حلقه اول شاید چیزی حدود سی نفر بودند، حلقه دوم شصت نفر بودند، و ‏‎ ‎‏حلقه بعد... همین طور می‏‏‌‏‏خواستیم به تدریج حلقه به حلقه و گام به گام توسعه بدهیم ‏‎ ‎‏و تمام ایرانی‏‏‌‏‏های اهل علم ساکن عراق را زیر پوشش قرار بدهیم. وسیله‏‏‌‏‏اش هم ‏‎ ‎‏عزیزانی چون سیدمحمود دعایی و سید حمید روحانی و دو ـ سه نفر دیگر بودند که از ‏‎ ‎‏ایران فرار کرده و به اینجا پناهنده شده‏‏‌‏‏اند. در قانون پناهندگی هر کشوری، هر کسی در ‏‎ ‎‏جایی پناهنده شود امکاناتی در اختیارش قرار می‏‏‌‏‏دهند از قبیل منزل و حقوق ماهیانه ‏‎ ‎‏و... برای آن کشوری که پناهندگی افراد از بُعد سیاسی امتیازی داشته باشد این امکانات ‏‎ ‎‏بیشتر می‏‏‌‏‏شود. این در حالی است که این عزیزان به اینجا آمده و پناهنده شده‏‏‌‏‏اند اما ‏‎ ‎‏کمترین امتیازی را از دولت عراق نگرفته‏‏‌‏‏اند، خودت هم می‏‏‌‏‏دانی. گفتم: بله، می‏‏‌‏‏دانم. ‏‎ ‎‏مثلاً آقای دعایی یک حجره مختصری در یکی از مدارس نجف داشت و در بین طلبه‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏درس می‏‏‌‏‏خواند و همان شهریه‏‏‌‏‏ای که طلبه‏‏‌‏‏ها از آقایان مراجع می‏‏‌‏‏گرفتند ایشان هم همان ‏


‏را دریافت می‏‏‌‏‏کرد، یک ریال و یک فلس از دولت عراق دریافت نمی‏‏‌‏‏کرد، نه ماشینی، ‏‎ ‎‏نه منزلی، نه حقوقی، هیچ و هیچ. حاج آقا مصطفی گفت که درباره این بحران تلخی که ‏‎ ‎‏برای حوزه و اهل علم پیش آمد این‏‏‌‏‏ها آمدند پیش من و صحبت‏‏‌‏‏هایی کردند و گفتند ‏‎ ‎‏که ما به حساب آبرویی که به اصطلاح در نزد دولت عراق داریم و تا کنون هیچ ‏‎ ‎‏امتیازی نگرفته‏‏‌‏‏ایم می‏‏‌‏‏توانیم درباره پناهندگی خودمان خواسته‏‏‌‏‏هایی داشته باشیم. این‏‏‌‏‏ها ‏‎ ‎‏به احترام ما این خواسته‏‏‌‏‏ها را انجام می‏‏‌‏‏دهند. این‏‏‌‏‏ها آمدند خواسته‏‏‌‏‏هایشان را روی مسأله تمدید اقامه آقایان اهل علم متمرکز کردند و در اولین حلقه یک لیست مثلاً سی نفری آماده کردند. روح امام اصلاً از این قضایا خبر ندارد، حتی من هم کنار بودم و به عنوان ‏‎ ‎‏این‏‏‌‏‏که پسر امامم و ارتباط با افراد مسؤول دارم اصلاً این گونه نبود، فقط از من درباره ‏‎ ‎‏درجه دو و درجه سه بودن افراد مشورت گرفته شد. بنابراین، اگر اقامه شما تمدید شد ‏‎ ‎‏آن‌ها این کار را کردند.‏

‏حاج آقا مصطفی در آن دیدار بزرگواری فرمود و درباره ملاقات من و امام نپرسید. ‏‎ ‎‏اساساً بیت امام کوچکترین نقشی در تمدید اقامه ما نداشت.‏

  • . حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی در 1320 ش در یزد به دنیا آمد. وی پیش از پیروزی انقلاب  اسلامی جزو روحانیون انقلابی در نجف به سر می برد و به عنوان سخنگوی نهضت در خارج از کشور مطرح  بود و در رادیو عراق بر ضد نظام شاهنشاهی برنامه اجرا می کرد و همواره در نجف در خدمت امام بود. پس از  پیروزی انقلاب اسلامی مدتی سفیر ایران در بغداد شد. با آغاز جنگ تحمیلی به ایران آمد و به عنوان  نماینده امام در مؤسسه اطلاعات مشغول فعالیت شد. وی چندین دوره از سوی مردم تهران به نمایندگی  مجلس شورای اسلامی انتخاب شد. دعایی هم اکنون نماینده مقام معظم رهبری در مؤسسه مطبوعاتی اطلاعات  است.