حاج آقا در طول مدتی که در قم بودید با کدامیک از علما آشنا شدید؟ و آیا آشنایی شما با امام خمینی هم در همین زمان صورت گرفت؟
خوب در آن زمان ما طلبهای بودیم که تازه وارد قم شده بودیم و چندان مراوده و آشنایی با علما نداشتیم. فقط یکی از علمای امروز سمنان به نام حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای حاج شیخ محمدتقی نصیری، چند سالی قبل از ما جهت تحصیل به قم آمده بود. ما بیشتر با ایشان مراوده داشتیم. البته در آن زمان یعنی ایامی که حضرت آیتالله بروجردی در قید حیات بودند، رسم بود که طلبهها در روزهای اعیاد به منزل علما میرفتند ما هم جزو آنها خدمت علما میرفتیم و دست
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 5 آنان را میبوسیدیم.
آیا پدر شما با حضرت امام آشنایی داشتند؟
پدرم قبل از تحصیل من با امام آشنایی خاصی نداشت. در آن زمان در شهرستانها هنوز امام معروف نشده بودند. در قم هم که ما تحصیل میکردیم، طلبه بودیم و شناخت و آشنایی ما دورادور و در سطح پایین بود و ارتباط خاصی با بیت امام و منزل امام نداشتیم که بخواهیم از ایشان نام ببریم. اما از وقتی که من به نجف رفتم و از نزدیک در ارتباط با بیت امام قرار گفتم، کمکم شناخت ما زیاد شد به طوری که وقتی پدر من به نجف مشرف شد من در خدمت امام بودم. حاج آقا مصطفی در مدرسه به دیدن پدر من آمدند بعد همگی خدمت امام رفتیم.
آیا مدتی که در قم بودید به منزل امام هم میرفتید؟
نه، البته شناخت دوری از ایشان داشتیم ولی اولین شناخت و آشنایی رسمی ما از حضرت امام خمینی در برگزاری مراسم ختم برای آیتالله بروجردی بود. در آن زمان همه علما برای آیتالله بروجردی مجلس ختم گذاشته بودند. اما حضرت امام خمینی قبول نکرده بودند که از اولیها باشند. اول علمای دیگر ختم گرفته بودند و آنکه آموزندهتر و تعجب آورتر از همه برای ما بود این بود که وقتی بنا شد از طرف امام مجلس ختمی بگیرند، ایشان قبول نکردند و به نام علما و فضلای قم مجلس را برگزار کردند. البته این قبیل نمونهها در زندگی حضرت امام بسیار زیاد بود و ایشان هرگز حاضر نبودند در مظاهری که بُعد خودنمایی و شناساندن خود به مردم را داشته باشد شرکت کنند.
آیا خاطرات دیگری هم در این زمینه دارید؟
بله. موارد زیادی هست. مثلاً در زمانی که من در سمنان بودم، یک عده از آشناهای ما به دور یکدیگر در سرخه سمنان جمع شده بودند و جلساتی را برگزار میکردند. شبهای سه شنبه جلسه داشتند. افراد متدین و با ایمان و آشنا با امام خمینی بودند. در همان روزها وقتی اعلامیهای میآمد ما به سرخه میبردیم و اعلامیه را دست به دست کرده میخواندیم و سپس به دیگران میدادیم. در همین جریانات بود
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 6 که از من خواستند برای آنها رساله امام را بگیرم. من به قم آمدم و به دنبال رساله امام به منزل ایشان رفتم. در آن زمان هر گاه رساله یکی از علما را میخواستی اگر به در خانه آن مرجع میرفتی هر تعداد رساله که میخواستی میتوانستی تهیه کنی. اما وقتی به خانه حضرت امام خمینی رفتم به من گفتند که در منزل امام به کسی رساله نمیدهند. چون امام رسمش این نبود که برای خود تبلیغ کند و به کسی رساله بدهد چرا که این رساله دادن، خود یک گامی بود به سوی شناخته شدن و مرجعیت. من به خدمت حاج آقا مصطفی خمینی رفتم. البته ما در آن هنگام شناختی از یکدیگر نداشتیم. من طلبه کوچکی بودم و این اولین آشنایی ما با یکدیگر بود. به هر حال با اصرار زیاد توانستم یک رساله از ایشان بگیرم.
لطفاً موارد دیگری را هم بیان کنید؟
در آغاز نهضت اسلامی در سالهای 41ـ1340 که مرحوم آیتالله بروجردی فوت کرده بودند مسأله انجمنهای ایالتی و ولایتی مطرح شد و علما تقریباً همه با هم در مخالفت با این جریان وارد میدان شدند و اعلامیههایی دادند و تلگرافهایی زدند. تلگرافهای حضرت امام با بقیه فرق داشت. امام با صراحت بیشتر، روشنتر، بیمحاباتر سخنانی خطاب به مسؤولین سیاسی آن روز میفرمودند. به اصطلاح روحیهای جسورتر و دلیرتر نسبت به دیگران داشتند و شجاعتی که در ایشان به وضوح دیده میشد، در دیگران وجود نداشت. همین روحیه و شجاعت باعث میشد که همه روز به روز نسبت به امام علاقمندتر بشوند و شیفته ایشان گردند. ما از همان زمان اعلامیهها و تلگرافها را میگرفتیم و میخواندیم و درسمان را ادامه میدادیم. در آن زمان حرکت عمومی علما مؤثر واقع شد و شاه در آن موقع به خاطر اینکه از زیر فشار مستقیم حمله علما خودش را نجات دهد مسؤولیت را بر دوش علم گذاشت و به قول معروف کاسه و کوزه را بر سر او شکست و او را به جرم انجام این کارها از نخست وزیری بر کنار کرد. در این زمان مسأله انجمنهای ایالتی و ولایتی به ظاهر خاتمه پیدا کرد ولی بعد شاه آن را با عنوان انقلاب شاه و مردم دنبال کرد. در بهمن همان سال (1341) شاه مسأله رفراندوم را مطرح کرد. در این مسأله هم همه علما
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 7 اطلاعیه دادند و مخالفت کردند. اما باز سرسختترین مخالفتها را امام داشتند و به تحریم علنی رفراندوم دست زدند.
در اینجا باید خاطر نشان کنم که این رفراندوم ادامه همان جریان انجمنهای ایالتی و ولایتی بود که شاه تلاش میکرد از این طریق وکالت و نمایندگی را از مردم بگیرد و هر کاری که در کشور میخواهد انجام دهد. بدیهی بود که در مقابل این اقدام علما در مقابلش میایستادند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 8