حاج آقا از سابقه آشنایی خودتان با حاج آقا مصطفی صحبت بفرمایید. سابقه آشنایی شما با حاج آقا مصطفی به قم برمیگردد یا به همان دوران حضورتان در نجف؟
خدمت شما عرض کنم که اولین دیدار و ملاقات من با حاج آقا مصطفی به سالها پیش از واقعه سال 1343 باز میگردد. ایشان سفری به نجف داشت و به منزل مرحوم حاج نصرالله خلخالی وارد شده بود که آنجا یک دید و بازدید خیلی صوری انجام گرفت.
دیدار دوم ما موقعی صورت گرفت که من و ابوی مدتی بعد از آزادی امام در سال 1343 و اقامت ایشان در قم در سفری به آن شهر وارد شدیم و حاج آقا مصطفی
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 177 بر اثر ارتباط و تماس اولیه با مرحوم ابوی از ایشان خوشش آمد و لذا آن یک هفتهای که در قم بودیم ایشان هر شب به منزل ما میآمد و با مرحوم ابوی صحبت میکرد. این انس در آنجا تا اندازه زیادی برقرار شد و پس از آن که ایشان در خدمت امام به نجف آمد آن علاقه و ارتباط اجمالی که در قم برقرار شده بود ادامه یافت و خیلی پایدار ماند. مرحوم ابوی شبهای پنج شنبه در منزل روضه داشتند و حاج آقا مصطفی تقریباً هر هفته به آنجا تشریف میآورد.
حاج آقا ایشان خاطراتی از دوران اقامتشان در ترکیه تعریف نمیکردند؟
نه خیر، مطلبی در ذهن ندارم.
گفته میشود که بسیاری از شخصیتهایی هم که در خفا وابسته رژیم پهلوی بودند سعی داشتند از طریق ایشان به امام نزدیک شوند، در واقع میخواستند ایشان وسیله دیدار آن شخصیتها با امام را فراهم آورد، اگر در این رابطه مطلبی دارید بفرمایید؟
من به این موضوع به صورت اجمالی اشاره میکنم چون آن شخصیتها از بین رفتهاند و نمیخواهم یاد بدی از آنها بشود. بله، بودند شخصیتهایی که مایل بودند به محضر امام برسند گاهی هم به انواع روشها پیش امام میآمدند اما رفتار امام عجیب بود. نمیدانم امام چه چیزی در پیشانی آنها میخواند که مطلقاً کمترین توجه و اعتنایی به آنها نمیکردند. فردی بود که شدیداً مخالف دولت ایران بود. این موضوع میتوانست نقطه اشتراک آن فرد با امام باشد اما از اینکه او به دامن بعثیها افتاده بود امام توجه و اعتنایی به آن فرد نداشت. این فرد حتی بعد از انقلاب هم به ایران آمد و خدمت امام رسید اما امام به ایشان بیاعتنا و بیتوجه بودند. آن فرد وقتی دید اینجا موقعیت برایش خوب نیست دوباره به عراق رفت و همان جا ماندگار شد.
الآن هم در قید حیات است؟
نه خیر، فوت کرده است.
حاج آقا مصطفی خیلی اهل مسافرت بودند و سفری هم به لبنان داشتند. نمیدانید علت سفر ایشان به لبنان چه بود؟
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 178 علت مسافرت ایشان به لبنان را اجمالاً اطلاع دارم. البته من در خدمتشان نبودم و خصوصیات آن چنانی از ایشان در ذهنم نیست ولی میدانم که ایشان مسافرتهای زیادی را به صورت پیاده به کربلا داشت و هر کس در خدمت ایشان قرار گرفت از کمالات اخلاقی و از لطافت روحی ایشان لذت میبرد. ایشان خیلی به این مسأله ملزم بود و علیرغم آن جثه بزرگی که داشت پیاده رفتن به کربلا را خیلی مشتاقانه انجام میداد.
گفته میشود که ایشان خیلی اهل شوخی و مزاح بودند، از تجملات به دور و آدم خیلی راحتی بودند و هر جا که پیدا میکردند همان جا استراحت مینمودند؟
خیلی بیآلایش بود، عبا را تا میکرد زیر سرش میگذاشت و میخوابید. درویش به تمام معنی و به معنای واقعی. ایشان از نظر رفتاری، سادگی و بیآلایشی واقعاً فوقالعاده بود. دوستان ایشان داستانهایی تعریف کردهاند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 179