حاج آقا آیا از چگونگی ورود امام به بغداد اطلاعاتی دارید؟
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 46 بدیهی است که برای امام و حاج آقا مصطفی نحوه ورودشان به عراق باورنکردنی بود. حاج آقا مصطفی میگفتند: وقتی به فرودگاه ترکیه رفتیم گذرنامههای ما را نگاه کردند و به دستمان دادند. هنگامی که به فرودگاه بغداد رسیدیم و به این طرف و آن طرف نگاه کردیم تا ببینیم کسی به دنبال ما آمده است یا نه، کسی را نیافتیم! فکر کردیم که شاید دولت ایران با دولت عراق توافقی کرده باشند که اینجا کسی بیاید و ما را تحویل بگیرد. چون در قالب تبعیدی وارد بغداد شده بودیم. اما کسی را ندیدیم و اثاثیه را بر داشتیم و راهی شدیم. هنگام عبور از فرودگاه گذرنامههای ما را دیدند و مهر زدند. حاج آقا مصطفی نقل میکرد که ما هیچ پول عراقی نداشتیم سوار تاکسی شدیم گفتیم ما را به کاظمین ببر. وقتی پیاده شدیم پولی نداشتیم که به تاکسی بدهیم. داخل مسافرخانه شدیم از مسافران مقداری پول گرفتیم به تاکسی دادیم تا بعد پول عراقی تهیه کنیم و به آنها برگردانیم. این مسأله برای کسی باور کردنی نبود که آنها به این صورت به بغداد آمده باشند و کسی دنبالشان نباشد.
آیا از ناحیه حکومت عراق برخوردهایی با حضرت امام در ابتدای ورودشان به نجف به وجود آمد؟
مشکلات خاصی که بنده مطلع باشم چیزی را نشنیدم. در ابتدا وارد بغداد شدند و به کاظمین و سرانجام نجف آمدند و در خانهای که برایشان اجاره کرده بودیم ساکن شدند. رفت و آمد فراوان داشتند هیچ کدام کنترل و مراقبت خاصی برایشان وجود نداشت. فشارهایی که برای ایشان پیش آمد در سالهای پایانی دوران تبعید و حضورشان در عراق بود و در ابتدای ورود ایشان وجود نداشت.
آیا حضور حضرت امام که مورد توجه طلاب و روحانیون قرار گرفته بود بعضاً حسادتهایی بین مراجع و افرادی که در صدد بودند ایجاد کرد؟
ما به مراجع همواره به دیده احترام نگاه میکنیم. آنها هم جانشینان پیامبر(ص) هستند. آنها هیچ گونه حساسیتی نداشتند. ما باید آنها را مبری بدانیم. آنها بالاتر از این مسائل و چیزها هستند. اما خوب اطرافیان مراجع که در بیوتات کار میکردند گاه حساسیتی از خود نشان میدادند.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 47 مثلاً آنها به اینکه ما این طور عاشق امام بودیم و از ابتدای ورود ایشان در خدمتشان قرار داشتیم حساسیت داشتند و میگفتند چرا اینها اطراف حضرت امام را گرفتهاند؟ چرا اینها زیاد خدمت امام میروند و میآیند. برای آنها گران میآمد که امام عاشقانی این چنین داشته باشد.
یادم هست یک زمانی که من خدمت حجتالاسلام و المسلمین عمید زنجانی درس میخواندم گفتند یکی از آقایانی که خودشان میدانند آمده بودند و از من سؤال میکردند که آیا در هنگام برگزاری نماز جماعت توسط امام به شما چیزی میدهند؟ و همان طور که قبلاً اشاره شد حتی گفت که من یک نفر را فرستادم هر روز برود نماز و ببیند که آیا چیزی میدهند یا نه؟ ایشان یکی از اساتید به نام نجف بودند این گونه فکر میکردند. چرا که ما مقید بودیم که برای نماز ظهر به خانه امام برویم و با ایشان نماز بخوانیم. در آن موقع امام هنوز ظهرها در خانه نماز میخواندند و نماز مغرب و عشا را در مدرسه آقای بروجردی اقامه میفرمودند.
آیا شهریه و کمک خرجی به شما نمیدادند؟
امام هیچ چیزی حتی یک دینار اضافه بر شهریهای که از مدرسه میگرفتیم به ما نمیدادند. حتی یک وقتی بعضی از دوستان خدمت امام عرض کردند که وضع زندگی حاج آقا مصطفی خوب نیست و دخل و خرج زندگیشان نمیرسد و شما لطف کنید حقوق و شهریه او را بیشتر کنید. امام فرمودند او هم مثل بقیه طلبهها. چرا بقیه طلبهها شهریه آنها میرسد و کفافشان را میدهد ولی ایشان نه. امام حاضر نشدند به حاج آقا مصطفی مبلغی اضافه بدهند. امام برای کسانی هم که در دورههای درس ایشان شرکت میکردند چیزی اضافه نمیدادند و از این مسائل بری و پاکتر از این مسائل بودند.
آیا افرادی از لحاظ تدریس و ساعات درس ایشان مخالفتها و کارشکنیهایی داشتند؟
نه در میان مراجع و بیوتاتشان نسبت به حضرت امام یک احترام خاصی وجود داشت. بیشتر این آقایان مانند آیات آقایان راستی، کریمی، خاتم، که از علما و فضلا و اساتید به نام نجف بودند اینها کسانی بودند که اولاً از روز اول درس امام تا روز آخر
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 48 حضور داشتند و از محضر ایشان استفاده میکردند. اینها سالها در نجف بودند و محضر آیات عظام آقایان حکیم، شاهرودی و خویی را درک کرده بودند و به کلاس درس امام میآمدند.
اما خوب معدود افرادی مثل سید محمد روحانی هم بودند که با امام و جلسات درس ایشان مخالفت داشتند. وقتی که امام درس را شروع کردند سید محمد روحانی برآشفته شد از اینکه بعضی از فضلا و بزرگان مثل آیتالله راستی، حضرت آیتالله کریمی و حضرت آیتالله خاتمیزدی ـ رحمة الله علیه ـ که خوب اینها از اساتید بنام نجف بودند و سالیان سال در نجف در محضر آیات عظام حکیم، خویی و شاهرودی درس خوانده بودند، حالا اینها به درس امام آمدهاند. ما که به درس آقای راستی میرفتیم، ساعت درس ایشان با ساعت درس امام یکی بود. حاج آقا راستی گفتند که من ساعت درس را جلو میاندازم ـ ایشان دو تا درس را پشت سر هم میگفت ـ که بعد از آن به درس امام بروم و گفتند که من الآن به صورت آزمایشی یک هفته این کار را میکنم تا ببینم اگر درس ایشان را نیاز ندارم که دیگر به درس نخواهم رفت و ساعت کلاس تغییر نمیکند. ولی اگر ببینم که درس امام چیزهای تازهای دارد و باید حاضر شوم و بخوانم در آن صورت ساعت درس را عوض میکنم. هفته اول تمام شد و جناب آقای راستی در روز چهارشنبهای که همیشه در آن روز درس اخلاق میگفت فرمود که ما رفتیم به درس امام، الآن فهمیدیم که هنوز خیلی چیزهای دیگر باید بخوانیم. امام خیلی مطالب تازهای دارد که ما نشنیدهایم و باید به این درس برویم. یکی از همشاگردیهای ما که در خدمت آقای راستی با هم درس میخواندیم، رفته بود برای آن آقا (سید محمد روحانی) نقل کرده بود که آقای راستی چنین فرمودهاند. این آقا در جمع چند نفر از کسانی که نزد او بودند برآشفته شده بود و گفته بود که آقای راستی سواد نداره، درس نخوانده، او آبروی نجف را برده، این چه حرفهایی است که زده است. خیلی برایش گران آمده بود که چرا نسبت به درس امام آقای راستی که از علما و فضلا و اساتید خوب درس لمعه و رسائل و مکاسب حوزه نجف بود چنین مطالبی گفته است و از او انتظار نداشت. این آقا تا آخرین روز اقامت امام در
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 49 نجف مخالف ایشان بود. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی باز مخالف امام بود. و تا زمان فوت هیچ وقت تغییر موضع و نظر نداد. همیشه دید منفی نسبت به امام داشت.
باید توجه داشت این آقای سید محمد روحانی با افراد دیگر روحانی غیر طرفدار امام تفاوت داشت. بعضی علما داشتیم که میگفتند با سیاست کاری نداریم و برای خودمان درس میخوانیم و درس میگوییم و به کسی کاری نداریم ولی این آقای سید محمد روحانی یک روحانی سنتی به دور از سیاست و فعالیتهای سیاسی نبود. او وقتی سفیر ایران در بغداد به نجف میآمد یا بعضی هیأتها از طرف حکومت ایران به نجف میآمدند از آنها استقبال میکرد و حتی در خانهاش آنها را میپذیرفت و با حکومت رابطه خوبی داشت. هنگامی که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی پیروز شد وی با آن مخالفت کرد و علیه حکومت اسلامی موضع گرفت.
خاطرات سال های نجـفج. 1صفحه 50