فصل اول: خاطرات حجت ‌الاسلام والمسلمین محمدحسن اختری
شیوه تدریس امام
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

محل نشر : تهران

زمان (شمسی) : 1392

زبان اثر : فارسی

شیوه تدریس امام

‏ ممکن است در ارتباط با شیوه تدریس حضرت امام و برخوردشان با طلاب و ‏‎ ‎‏ویژگی درس ایشان در جذب طلاب و تفاوت آن با درس سایر افراد توضیح دهید؟‏

‏ درس حضرت امام نسبت به درس مراجع دیگر و شیوه تدریس علمای نجف ‏‎ ‎‏تفاوت داشت. البته کلاً بین نحوه تدریس در حوزه علمیه قم و نجف تفاوت‏‏‌‏‏هایی بود ‏‎ ‎‏اما نحوه تدریس امام ویژگی خاصی داشت. نحوه تدریس ایشان با شیوه تدریس ‏‎ ‎‏آیت‏‏‌‏‏الله خویی نیز متفاوت بود. در نجف کلاس‏‏‌‏‏های درس آیات عظام خویی، ‏‎ ‎‏شاهرودی، حکیم بسیار معروف بود و شرکت‏‏‌‏‏کنندگان بسیاری داشت. اما آن‌ها پیر ‏‎ ‎‏بودند و نمی‏‏‌‏‏توانستند کلاس‏‏‌‏‏های طولانی مدت برگزار کنند. آیت‏‏‌‏‏الله حکیم که مرجع عام ‏‎ ‎‏بودند و برای طلبگی درس نداشتند. طلبه‏‏‌‏‏ها برای گذراندن مراحل درسی خود ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏بایست خدمت آقایان خویی و زنجانی بروند.‏

‏آیت‏‏‌‏‏الله خویی در سر کلاس به طلبه‏‏‌‏‏ها اجازه نمی‏‏‌‏‏داد اشکال کنند و می‏‏‌‏‏فرمود کسی ‏‎ ‎‏صحبتی دارد بعداً بیاید صحبت کنیم. درس ایشان سلسله وار بود. نیم ساعت، سه ربعی ‏‎ ‎‏ایشان درس می‏‏‌‏‏فرمود تا مبحث تمام شود. اما شیوه درس قم آن است که علما اجازه ‏


‏می‏‏‌‏‏دهند تا شاگردانشان اشکال کنند. امام این روش را در تدریس خودشان داشتند. ‏‎ ‎‏شاگردان اعتراض و اشکال می‏‏‌‏‏کردند. حاج آقا مصطفی اشکال می‏‏‌‏‏کرد. البته من در ‏‎ ‎

‏نجف به عنوان شاگرد درس خارج خدمت امام نرفتم و این درس را نزد سایر علما ‏‎ ‎‏گذراندم. علتش این بود که به نظر من می‏‏‌‏‏بایست کلاس علمای دیگر بروم تا دیگران ‏‎ ‎‏مرا به درس خارج خواندن قبول داشته باشند و خیال نکنند به خاطر علاقه‏‏‌‏‏ای که به امام ‏‎ ‎‏دارم، می‏‏‌‏‏روم سیاهی لشکر درس بشوم. من به این جهت تا آخر هم درس فقه حضرت ‏‎ ‎‏امام را نرفتم ولی بعدها متوجه اشتباه خودم شدم.‏

‏البته در آن زمان در نجف هدف ما این بود که نباید کاری کنیم که خدای ناکرده ‏‎ ‎‏کسی بر امام خرده بگیرد و بگوید این‏‏‌‏‏ها سر و صدا دارند و سیاهی لشکرند. ما ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏خواستیم این گونه باشیم. شیوه تدریس حضرت امام بر اساس شیوه استدلالی خیلی عمیقی بود. ایشان اصول را در نجف تدریس نکردند و فقط به تدریس فقه پرداختند. ‏‎ ‎‏امام در مباحث اصولی به مباحث گوناگون ادبی، معانی بیان و تمام رشته‏‏‌‏‏هایی که ‏‎ ‎‏به نحوی در مقدمات فقه و اصول دخالت دارند و منطق و فلسفه اشاره می‏‏‌‏‏کردند. ‏‎ ‎‏شایان ذکر است که امام در تمام رشته‏‏‌‏‏هایی که به نحوی با فقه ارتباط داشت تخصص ‏‎ ‎‏داشتند و خودشان صاحب مبنا بودند. در فلسفه و منطق حتی دارای مکتبی خاص ‏‎ ‎‏بودند. آقای اشرفی شاهرودی که الآن از علما و فضلای بزرگ حوزه علمیه مشهد ‏‎ ‎‏هستند و برادر ایشان از شاگردان درس حضرت امام بودند، امام به دلیل این‏‏‌‏‏که عالم ‏‎ ‎‏بودند و خوب درس می‏‏‌‏‏خواندند به ایشان احترام می‏‏‌‏‏گذاشت ولی گاهی که ایشان زیاد ‏‎ ‎‏اشکال می‏‏‌‏‏گرفت امام می‏‏‌‏‏فرمودند: من نمی‏‏‌‏‏دانم چگونه این افکاری را که در مغزتان ‏‎ ‎‏فرو رفته خارج کنم. البته این را نتیجه مباحثی که قبلاً خوانده بودند می‏‏‌‏‏دانست.‏

‏نکته دیگری که در شیوه درس امام باید به آن اشاره کنم این بود که امام بسیار اهل ‏‎ ‎‏مطالعه و بررسی بودند و برای هر دوره تدریس خود خیلی دقیق مطالعه می‏‏‌‏‏کردند و ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏اندیشیدند و در هر درس نسبت به گذشته مبانی جدیدتری را بیان می‏‏‌‏‏نمودند و ‏‎ ‎‏دیدگاه‏‏‌‏‏های تازه‏‏‌‏‏ای را ارائه می‏‏‌‏‏کردند.حتی در نجف سخن بر سر این بود که امام گاهی ‏‎ ‎‏مثلاً مبحث و نظریه‏‏‌‏‏ای که در روز چهارشنبه با یک دیدگاه مطرح کرده بودند، مجدداً در ‏


‏روز شنبه آن را رد می‏‏‌‏‏کردند و یا مبحث جدیدی به آن اضافه می‏‏‌‏‏نمودند.‏

‏امام در شکافتن نظریات و ارائه دیدگاه‏‏‌‏‏های جدید مسائل فقهی به تیزبینی و دقت ‏‎ ‎‏معروف بودند. من یادم می‏‏‌‏‏آید که یکی از اساتید نجف به آقای سید جعفر کریمی که ‏‎ ‎‏هم در درس امام و هم آقای خویی شرکت می‏‏‌‏‏کرد می‏‏‌‏‏گفت: واقعاً نحوه تدریس آیت‏‏‌‏‏الله ‏‎ ‎‏خویی و امام قابل مقایسه نیست. چون آقای خویی در بحثی که وارد می‏‏‌‏‏شوند ‏‎ ‎‏پشت سر هم روایات را می‏‏‌‏‏خوانند. ایشان از حافظه بسیار قوی برخوردارند و روایات ‏‎ ‎‏زیادی که در ذهن دارند بیان می‏‏‌‏‏کنند. آقای کریمی در جواب می‏‏‌‏‏گوید: بله واقعاً قابل ‏‎ ‎‏مقایسه نیست. وقتی امام وارد عمق مسائل فقهی می‏‏‌‏‏شوند و دیدگاه‏‏‌‏‏ها را بررسی می‏‏‌‏‏کنند ‏‎ ‎‏و دقت نظر به خرج می‏‏‌‏‏دهند، انسان ملاحظه می‏‏‌‏‏کند، می‏‏‌‏‏بیند عین شیخ انصاری که در ‏‎ ‎‏مباحث فقهی و اصولی این گونه دقیق و عمیق وارد شده بود عمل می‏‏‌‏‏کنند و با ‏‎ ‎‏دقت نظر بسیار مسائل را مورد بررسی قرار می‏‏‌‏‏دهند؛ هیچ کس به امام نمی‏‏‌‏‏رسد.‏

‏به طور کلی تمام فضلای نجف که آمدند درس امام را شرکت کردند همه آن‌ها ‏‎ ‎‏معتقد بودند که امام عمیق‏‏‌‏‏تر از همه مراجع و اساتید دیگر مبانی فقهی در درسش هست و بهتر و عمیق‏‏‌‏‏تر می‏‏‌‏‏تواند بحث کند.‏

‏این به نحوی بود که عده زیادی از علما و فضلایی که در کلاس درس امام آمدند و ‏‎ ‎‏عمیق اعلمیت امام و موشکافی‏‏‌‏‏های ایشان را در مسائل فقهی و اصولی درک نمودند، ‏‎ ‎‏بعد از رحلت آیت‏‏‌‏‏الله حکیم در نجف اعتقاد داشتند که امام از علمای دیگر در نجف ‏‎ ‎‏برتر و اعلم است.‏

‏شایان ذکر است که ابراز این عقیده بسیار مهم بود چرا که حوزه علمیه نجف ‏‎ ‎‏از لحاظ علمی و وجود علمای زیاد، در سطح بالاتری از قم قرار داشت. امام در قم ‏‎ ‎‏جزو اولین‏‏‌‏‏ها بودند وقتی ایشان در نجف هم توانست جزو اولین‏‏‌‏‏ها قرار بگیرد و همان ‏‎ ‎‏جایگاه قم را به دست آورد ارزش و موقعیت علمی ایشان مشخص می‏‏‌‏‏شود.‏

‏ آیا حضرت امام در خلال تدریس روابط خاصی با طلاب خود داشتند و با آن‌ها ‏‎ ‎‏مزاح می‏‏‌‏‏کردند و یا صحبت‏‏‌‏‏هایی می‏‏‌‏‏کردند که موجب خنده طلاب گردد و محیط گرمی ‏‎ ‎‏را پدید آورند؟‏


‏ من البته خودم هرگز در کلاس درس ایشان شرکت نکردم ولی از دیگران شنیدم ‏‎ ‎‏که ایشان رابطه دوستانه‏‏‌‏‏ای با شاگردانشان داشتند. به طوری که طلبه‏‏‌‏‏ها با ایشان راحت ‏‎ ‎‏حرف می‏‏‌‏‏زدند و سؤال می‏‏‌‏‏نمودند. البته امام هم در جواب دادن راحت بودند. مثلاً ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏گفتند من چگونه این افکار را از ذهن تو پاک کنم یا وقتی حاج آقا مصطفی ‏‎ ‎‏یکی دو بار اشکال می‏‏‌‏‏کرد می‏‏‌‏‏گفتند، این دیگر نظر شماست نظر من این است.‏

‏گاه کسی که اشکال می‏‏‌‏‏کرد و خوب مطالعه نکرده بود امام می‏‏‌‏‏فرمودند باید بروی آن ‏‎ ‎‏عبارت را نگاه کنی که ببینی در کتابی که مطالعه کردی چه نوشته شده است. اگر آن ‏‎ ‎‏طلبه می‏‏‌‏‏گفت من کتاب را مطالعه کرده‏‏‌‏‏ام، امام می‏‏‌‏‏گفتند پس معنی‏‏‌‏‏اش را نفهمیدی برو ‏‎ ‎‏مطالعه کن تا خوب بفهمی.‏

‏امام همیشه به شاگردانش فرصت مطالعه و اظهارنظر می‏‏‌‏‏دادند و به نظر من همین ‏‎ ‎‏قضیه کلاس‏‏‌‏‏های او را پربارتر کرده بود.‏

‏ آیا حاج آقا مصطفی از همان ابتدای تشکیل کلاس در درس امام شرکت ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کردند؟‏

‏ بله ایشان از ابتدا تا انتهای کلاس‏‏‌‏‏های امام شرکت می‏‏‌‏‏کردند و بیشترین سؤالات ‏‎ ‎‏کلاس‏‏‌‏‏های درس هم از ایشان بود.‏

‏ لطفاً در خصوص شروع درس ولایت فقیه حضرت امام، کیفیت و مباحث آن ‏‎ ‎‏توضیح دهید و عکس‏‏‌‏‏العمل اطرافیان و بزرگان را بفرمایید؟‏

‏ همان طور که گفتم درس حضرت امام وقتی شروع شد عده‏‏‌‏‏ای از فضلا و اساتید ‏‎ ‎‏حوزه علمیه نجف از جمله خود آیت‏‏‌‏‏الله راستی کاشانی که من خدمت ایشان هم درس ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏خواندم فرمود که من سر کلاس این درس تا یک هفته می‏‏‌‏‏روم تا ببینم به آن احتیاج ‏‎ ‎‏دارم یا نه؟ وقتی هفته اول تمام شد ایشان فرمود من به این نتیجه رسیدم که هنوز باید ‏‎ ‎‏درس بخوانم و درس امام را به عنوان یک درس جدید که تازه‏‏‌‏‏هایی از فقه دارد بنشینم ‏‎ ‎‏و بیاموزم. فضلای دیگری هم بودند که به این کلاس می‏‏‌‏‏آمدند و بسیار علاقمند و ‏‎ ‎‏متواضعانه شرکت می‏‏‌‏‏کردند و اعتقاد داشتند که حضرت امام از نظر فقهی و علمی از ‏‎ ‎‏علما و مراجع نجف کمی و کاستی ندارند. حتی بعضی از آن‌ها مانند آیت‏‏‌‏‏الله راستی ‏


‏اعتقاد داشتند که از علمای نجف اعلم و بالاترند و حتی بعد از رحلت آیت‏‏‌‏‏الله حکیم ‏‎ ‎‏این مطلب را به طور رسمی اعلام کردند.‏

‏کسانی که در درس امام شرکت نمی‏‏‌‏‏کردند می‏‏‌‏‏بایست امام و جایگاه علمی ایشان را ‏‎ ‎‏از تقریر ایشان بشناسند. تقریرات را معمولاً کسان دیگر می‏‏‌‏‏نویسند. یعنی یکی از ‏‎ ‎‏شاگردان مطلب و درس استاد را می‏‏‌‏‏نویسد. تقریرات امام را آیت‏‏‌‏‏الله سبحانی که ‏‎ ‎‏در آن روزها (در قم) جزو شاگردان امام بود، نوشت.‏

‏بدیهی است این تقریرات اصول با آن‏‏‌‏‏چه که امام در آن وارد بودند خیلی تفاوت ‏‎ ‎‏داشت و نمی‏‏‌‏‏توانست جایگاه علمی امام را نشان دهد. البته در درس فقه هم همین طور ‏‎ ‎‏بود، می‏‏‌‏‏بایست برای شناخت دقیق امام در جلسات درس ایشان شرکت کرد. همان طور ‏‎ ‎‏که گفتم کلاس‏‏‌‏‏های درس امام خمینی از یک پویایی خاصی برخوردار بود. امام همواره ‏‎ ‎‏مطالب و مباحث مختلف را مطالعه می‏‏‌‏‏کردند. امام هرگز به معلومات سابق خود اکتفا ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏کردند و دائماً در مطالعه بودند. همین خصوصیت باعث می‏‏‌‏‏شد که کلاس‏‏‌‏‏های درس ‏‎ ‎‏امام شلوغ‏‏‌‏‏تر از سایر علما باشد.‏

‏ آیا این تغییر دیدگاه فقط مختص امام بود و یا قبل از ایشان هم در میان فقها ‏‎ ‎‏رایج بود؟‏

‏ البته ما در علمای گذشته هم نظیر این عملکرد را داشتیم. به خصوص در مورد ‏‎ ‎‏علامه حلی که معروف است که ایشان گفته‏‏‌‏‏اند ممکن است یک فقیه در کتابی که در ‏‎ ‎‏اوایل زندگی‏‏‌‏‏اش نوشته است یک نظریه داشته باشد در اواسط عمر از نظریه فوق ‏‎ ‎‏برگردد و در اواخر عمر یک نظر کامل‏‏‌‏‏تر و جامع‏‏‌‏‏تری بیان کند. خود ایشان هم در کتاب ‏‎ ‎‏منتهی‏‏ به عنوان آخرین کتاب و آخرین مرحله عمر پر برکتشان دیدگاه‏‏‌‏‏های متفاوتی ارائه ‏‎ ‎‏کردند.‏

‏شایان ذکر است که این سبک امام در قم تمام فضلا و مدرسین عالی آن زمان را به ‏‎ ‎‏خود جذب کرده بود و اکثر علمای فعلی از شاگردان ایشان به حساب می‏‏‌‏‏آیند. در ‏‎ ‎‏نجف هم به نوعی همین طور بود یعنی ایشان چه زمانی که در قم و چه زمانی که در ‏‎ ‎‏نجف بودند شاگردپرور و مجتهدپرور بودند و اساتید بزرگ حوزه علمیه قم در محضر ‏


‏ایشان درس می‏‏‌‏‏خواندند و تلمذ می‏‏‌‏‏کردند.‏

‏در این‏‏‌‏‏جا باید یادآور شویم که این خصوصیت امام یک تو دهنی به رژیم طاغوت ‏‎ ‎‏بود چرا که آن‌ها فکر می‏‏‌‏‏کردند با تبعید امام به نجف چون حوزه علمیه نجف از لحاظ ‏‎ ‎‏قدمت و اعلمیت بالاتر از حوزه قم است قهراً امام در آنجا رشد نخواهد کرد و این ‏‎ ‎‏به خودی خود باعث کناره‏‏‌‏‏گیری امام خواهد شد و امام در آنجا نمی‏‏‌‏‏تواند به عنوان یکی ‏‎ ‎‏از مراجع بزرگ مطرح شود. اما با رفتن امام به نجف و برگزاری کلاس‏‏‌‏‏های درس این ‏‎ ‎‏توطئه، نقش بر آب شد.‏

‏ در آن موقع کلاس‏‏‌‏‏های درس نجف چگونه بود؟‏

‏ در آن زمان درس‏‏‌‏‏های خارج نجف دو سه تا درس بود که درس‏‏‌‏‏های اصلی ‏‎ ‎‏به حساب می‏‏‌‏‏آمد. یکی درس معروف آیت‏‏‌‏‏الله خویی بود و یکی هم درس آیت‏‏‌‏‏الله شیخ ‏‎ ‎‏محمدباقر زنجانی. این دو درس به عنوان درس‏‏‌‏‏های اصلی و اساسی بود. درس آیت‏‏‌‏‏الله ‏‎ ‎‏حکیم بود که بیشتر جنبه تشریفاتی داشت و گاهی اوقات تشکیل می‏‏‌‏‏شد. به خصوص ‏‎ ‎‏در یک سال آخر عمر ایشان اصلاً درس تعطیل بود. درس آیت‏‏‌‏‏الله العظمی شاهرودی ‏‎ ‎‏هم به دلیل کهولت سن ایشان یک درس تشریفاتی بود و گاهی از اوقات تشکیل ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏شد. شاگردان کلاس‏‏‌‏‏های درس معمولاً 15 تا 25 نفر بودند. علمای دیگری که در ‏‎ ‎‏رده‏‏‌‏‏های بعد از این آقایان قرار داشتند کلاس‏‏‌‏‏های‏‏‌‏‏شان در حول و حوش 15 تا 20 نفر ‏‎ ‎‏بود.‏

‏اما درس‏‏‌‏‏های امام نسبت به آن‌ها پر جمعیت بود و حتی گاهی تا 150 نفر شنونده ‏‎ ‎‏داشت. به همین دلیل اکثر علما بر علم، درایت، فقاهت، تعمق و دقت امام خمینی ‏‎ ‎‏اعتقاد داشتند و به همین دلیل یعنی به دلیل موقعیت علمی ایشان بود که امام توانستند ‏‎ ‎‏در نجف تثبیت شوند و جا بیفتند. پس از آن بود که درس حکومت اسلامی امام ‏‎ ‎‏جا افتاد و به عنوان یک مبحث علمی جدید در نجف مطرح شد. این درس در همان ‏‎ ‎‏زمان تحول عظیمی در عراق و نجف ایجاد کرد. بنابراین امام در قطب دنیای شیعه، ‏‎ ‎‏جایگاه علمی، مرجعیت، تئوری حکومت اسلامی و ولایت فقیه را مطرح کردند و ‏‎ ‎‏دیده‏‏‌‏‏ها را به این سو کشاندند. البته قبلاً این مسأله تحت عنوان حکومت اسلامی توسط ‏


‏علمای گذشته مخصوصاً آیت‏‏‌‏‏الله العظمی نائینی مطرح شده بود. اما به این شکل و ‏‎ ‎‏محتوای کامل و جامع عنوان نگشته بود.‏

‏ آیا برگزاری این درس برای امام مخالفت‏‏‌‏‏هایی هم در پی داشت؟‏

‏ بله، عده‏‏‌‏‏ای هم بودند که به آن نورانیت و محبوبیت حضرت امام حسد ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏ورزیدند و تلألو و خورشید وجودی امام را نمی‏‏‌‏‏توانستند تحمل کنند. یکی از این ‏‎ ‎‏افراد آقا سید محمد روحانی بود که استاد درس خارج بود و در ردیف دوم علمای ‏‎ ‎‏نجف قرار داشت و حدود 14 یا 15 نفر شاگرد داشت. وقتی امام خمینی درس ‏‎ ‎‏حکومت اسلامی را شروع کردند به نقل بعضی افراد ایشان گفته بود این مطالبی که از ‏‎ ‎‏سفارت شوروی برای ایشان آورده‏‏‌‏‏اند و این چیزها عقاید کمونیستی است که ایشان بیان ‏‎ ‎‏می‏‏‌‏‏کنند و حتی به سی ـ چهل نفر از طلبه‏‏‌‏‏های مخلص، روشن و فاضل امام تهمت ‏‎ ‎‏کمونیست بودن می‏‏‌‏‏زدند و این گونه مطالب می‏‏‌‏‏گفت. جالب این‏‏‌‏‏که بعد از پیروزی انقلاب ‏‎ ‎‏اسلامی همین آقایان به وکالت، وزارت و مسؤولیت‏‏‌‏‏های مختلف حکومتی‏‏ رسیدند.‏

‏ آیا موضع‏‏‌‏‏گیری آقای محمد روحانی در مورد امام به صورت کتبی بود یا این‏‏‌‏‏که ‏‎ ‎‏ایشان در مجامع رسمی مختلف مخالفت خودشان را اعلام می‏‏‌‏‏کردند؟‏

‏ نه این مخالفت‏‏‌‏‏ها کتبی نبود و در مجامع رسمی به صورت علنی ابراز نمی‏‏‌‏‏شد، ‏‎ ‎‏این صحبت‏‏‌‏‏هایی بود که در مجامع خصوصی بین آن‌ها زده می‏‏‌‏‏شد و یا در حضور ‏‎ ‎‏معدودی از افراد گفته می‏‏‌‏‏شد و جنبه علنی نداشت. در واقع می‏‏‌‏‏توان گفت که وجود ‏‎ ‎‏حضرت امام چنان در نجف سایه افکنده بود که کسی نمی‏‏‌‏‏توانست در برابر امام چنین ‏‎ ‎‏موضع‏‏‌‏‏گیری کند و علنی به این گونه صحبت‏‏‌‏‏ها بپردازد. چرا که آن‌ها اصلاً خیلی ‏‎ ‎‏پایین‏‏‌‏‏تر از این حرف‏‏‌‏‏ها بودند که بخواهند این گونه صحبت بکنند. آن‌ها خیلی ‏‎ ‎‏بزرگوارتر از این بودند که بخواهند به این گونه مباحث و صحبت‏‏‌‏‏ها اهمیت دهند. حتی ‏‎ ‎‏شاید امام تمام این حرف‏‏‌‏‏ها را نشنیده بود و فقط در بین طلبه‏‏‌‏‏های دوستدار امام ‏‎ ‎‏رد و بدل می‏‏‌‏‏گشت. ما هم بنا نداشتیم این حرف‏‏‌‏‏ها را برای کسی نقل کنیم یا در برابر ‏‎ ‎‏آن موضع‏‏‌‏‏گیری کنیم. چرا که این حرف‏‏‌‏‏ها آنقدر نامربوط بود که نیاز نداشت کسی آن را ‏‎ ‎‏بازگو کند و حضرت امام هم آن را رد کنند. امام هم اصلاً به این حرف‏‏‌‏‏ها اهمیت ‏


‏نمی‏‏‌‏‏دادند. بلکه حاضر نبودند چیزی علیه آن به زبان بیاورند. امام خمینی در زمان تبعید ‏‎ ‎‏با تحمل بسیاری از مشکلات همواره به فکر مردم ایران بودند و نمی‏‏‌‏‏توانستند آن‌ها را ‏‎ ‎‏از یاد ببرند چرا که امام با وجود آن که در یک خانه کوچک در خیابان «رسول» نجف ‏‎ ‎‏نشسته بودند از دورترین نقاط و استان‏‏‌‏‏های ایران مثل روستاهای دوردست کردستان، ‏‎ ‎‏سیستان و بلوچستان و خراسان و... اطلاع داشتند. بنابراین امامی که چنین تسلطی بر ‏‎ ‎‏امور داشتند و در مباحث فقهی استاد بودند ضمن احاطه بر اسلام از حال و روز ‏‎ ‎‏مسلمانان مطلع بودند و همواره از داخل ایران و دنیای اسلام خبر می‏‏‌‏‏گرفتند و به این ‏‎ ‎‏امور وقعی نمی‏‏‌‏‏نهاد و با تمام مشکلاتی که فرا روی حرکت بود علی‏‏‌‏‏الخصوص ‏‎ ‎‏مطرح بودن مسأله فلسطین و مبارزه با اسلام، هرگز فرصت چنین مسائلی را نداشت و ‏‎ ‎‏آن را کوچک‏‏‌‏‏تر از این می‏‏‌‏‏دانست که وقت خود را صرف‏‏‌‏‏شان کند.‏

‏لذا بعد از جنگ اعراب و اسرائیل که مشکلاتی برای فلسطینیان به وجود آمد امام ‏‎ ‎‏اولین فقیهی بودند که به نفع فلسطینیان فتوا و اعلامیه دادند و دولت‏‏‌‏‏های اسلامی و ‏‎ ‎‏مسلمانان را علیه اسرائیل به مبارزه دعوت نمودند.‏

‏بنابراین امامی که درد تمام مسلمین در نقاط مختلف دنیا را می‏‏‌‏‏دانند از دورترین ‏‎ ‎‏روستاهای ایران گرفته تا فلسطینیان بی‏‏‌‏‏پناه اطلاع دارند و به سرعت در برابر دولت‏‏‌‏‏های ‏‎ ‎‏غاصب موضع‏‏‌‏‏گیری می‏‏‌‏‏کنند هرگز به شایعات و حرف‏‏‌‏‏های بیهوده اشخاص اهمیت ‏‎ ‎‏نمی‏‏‌‏‏دهند و حتی یک بار که آقای روحانی خدمت امام آمدند امام از ایشان استقبال هم ‏‎ ‎‏کردند.‏